همه‌ی فیلمهایی که دیدم یک طرف، «درباره‌ی الی» اصغر فرهادی هم یک طرف. هنوزم از فکرش بیرون نیومدم. شاید دارم اغراق می کنم ولی الآن واقعاً حسم اینه که یک سر و گردن از تمام فیلمهای ایرانی چند سال اخیر بالاتره.

این فیلم هم مثل اکثر کارهای فرهادی درباره «طبقه‌ی متوسط گناهکار» جامعه‌س. آدمهایی که بعضاً با اشتباهات کوچیک به تباهی کشیده می‌شن. اما اساساً می‌شه پرسید معیار اخلاقی این آدما چیه؟ چی گناه هست و چی نیست؟ کسی که راست می‌گه و «صادقه» آیا لزوماً آدم با اخلاقیه؟ یه جاهای فیلم هر کاری بکنی نمیتونی راستگوهای فیلم رو با اخلاق بدونی و حتی نمی‌تونی آدمهای صادق داستان رو دوست داشته باشی. داستان کند پیش می‌بره، به همه جزئیات می‌پردازه و به تماشاگر امکان می‌ده که فرصت فکر کردن به همه اینها رو در حین تماشای فیلم داشته باشه. یعنی در اصل توی تماشاگر خسته نمی‌شی، چون داری کلافگی و درموندگی و خستگی و استیصال تک تک شخصیتهای فیلم رو همراه با این ریتم کند، نگاه می‌کنی و منتظری تا به سوالت جواب داده بشه. منتظری ببینی کجا، فریبهایی که خوردی تموم می‌شه...

البته حیفه که فقط از منظر این بحثهای اخلاقی به فیلم نگاه کنیم. قصه‌ی فیلم واقعاً زیبا و تاثیرگذار تعریف شده، فیلمنامه عالیه. اساساً شخصیت پردازی کاراکترهای این فیلم عالی و با ظرافته، با وجود اینکه تا آخر فیلم قرار نیست بفهمیم اصلن هر کدام از اینها چه کاره‌اند، از کجا اومدن، موقعیت اجتماعیشوین دقیقاً چیه، یعنی فارغ از کار و شغل و موقعیت اجتماعی‌ای که نمی‌دانیم چیست، خیلی زود باهاشون همذات پنداری میکنیم، همشون فوق‌العاده باورپذیر هستن و فرهادی قضاوت راجع به شخصیت‌ها رو به عهده‌ی تماشاگر میزاره تا هرکسی هرطور که دلش خواست راجع به هر کدوم از شخصیت‌ها نظر خودشو داشته باشه، بدون اینکه بخواد عمدا کسی رو خیلی مثبت جلوه بده یا کسی رو خیلی منفی.
بازیها همه پخته و خوب هستن، حتی بازی اون شهاب حسینی بی خاصیت! بازی مانی حقیقی و گلشیفته به خصوص، محشره! (راستش اصلن سخته بگی کی بهتر از کی بازی ‌کرد)
سکانس‌ها همه فکرشده و با دقت کارشدن، به خصوص تمام سکانس‌های جستجو تو دریا. - من سر این سکانسهای جستجو، دست و پام یخ کرده بود و تمام بدنم میلرزید. مدتها بود هیچ فیلمی همچین حسی در من ایجاد نکرده بود- تدوین خوب هایده صفی‌یاری که احتیاجی به تعریف نداره دیگه.
صدا و افکت (به خصوص افکت صدای دریای طوفانی تو شب) بسیار خوب بود. فیلم اصلن موسیقی متنی نداشت و فقط تو تیتراژ پایانی فیلم موسیقی‌ پخش شد به نام Song for Eli که ظاهراً ساخته‌ی یک آهنگساز آلمانیه و انتخابش با پیمان یزدانیان بوده. این آهنگ اونقدر سرد و تلخ بود که انگار فقط برای همین فیلم ساخته شده.
و از همه مهمتر – به نظر من - لوکیشن بی نظیر فیلم بود. کاملاً با احساسی که در طول فیلم قراره بهت دست بده هماهنگ بود. همه چیش...چه دکور، چه رنگ خنثی دیوارها و چه تصویر دریا از پشت تمام پنجره‌های رو به دریا. که باعث می‌شد شنیدن صدای دریا، همه جای اون ویلا، باورکردنی باشه.
دوربین فیلمبرداری از نیمه‌ی فیلم کاملاً هماهنگ با فضای ایجاد شده در فیلم، اونقدر آروم روی دست اومد که آخرش متوجه نمی‌شدی دقیقن از کی دوربین روی دست بود، از اول فیلم یا از وسطای فیلم؟

اصغرفرهادی یک قدم جلوتر از چهارشنبه سوری رفته، و اینقدر خوب و ظریف ماجرا رو تعریف می‌ کنه و اینقدر خوب و ظریف من و تویِ تماشاگر رو بارها توی طول فیلم فریب می‌ده که حد نداره...
به نظرم اصغر فرهادی آدم تقدیرگرایی میاد. تقدیرگرا هست یا نه، مهم نیست. این فیلم یک قصه‌ی شنیدنی رو خیلی ماهرانه تعریف ‌می‌کنه و از نظر من این یعنی که فیلم خوبیه.

شهاب حسینی یه جای فیلم می‌گه: «یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه»، اما آیا واقعاً «پایان تلخی» وجود دارد؟ انگار هر پایان تلخی خودش آغازگر یک تلخی بی پایانه...
...

http://www.cinetmag.com/