جمعه‌ای، یعنی همین جمعه ی پیش، تو فرودگاه مشهد، یه هواپیمایی، به فاصله ی بیست متری سالن ترانزیت فرودگاه، واستاده بوده. مردم، دقیق‌تر بگم، انسان‌هایی هم در سالن ترانزیت مشغول رفت و آمد بودن. بعضی‌ها رو صندلی‌ ها نشسته بودند، بعضی‌ها منتظر واستاده بودن و بعضی‌ها هم که دست بر قضا بدشانس و بدبخت‌تر بودن، کنار ریل بار منتظر اسباب و اثاثیه و چمدوناشون بودن. همین جمعه‌ی پیش. یهو خلبان اون هواپیما که همینجوری واسه خنده و لابد به خواست خدا، بیست متر فاصله داشته با سالن ترانزیت، محض سرگرمی یا فقط واسه اینکه حوصله ش سر رفته بوده یا شایدم میخواسته یه مگس رو از روی بال سمت چپ هواپیما بپرونه، یهو شروع میکنه به دور در جا زدن. خوب به اون خلبان چه مربوط که هواپیماش همینجوری به خواست خدا بیست متر بیشتر با سالن ترانزیت فاصله نداشته؟ به مسئولین فرودگاه چه مربوط که از شدت باد موتور هواپیما، یهو شیشه‌‌های سالن می‌ شکنه و می‌ریزه و در عرض سه سوت همه چی میره رو هوا. به کسی چه مربوط که در حالی که همه‌ی انسان‌‌ های موجود در سالن، به یه نحوی خودشونو حفظ می‌کردن و سعی می‌کردن جون سالم به در ببرن یا شایدم زیر لب دعا می‌خوندن، یهو یک انسان معلوم‌ الحال دست و پا چلفتی و احمقی که حقشه اصلن در این شرایط بمیره، به یک جایی اصابت می‌کنه و به شدت صدمه می بینه؟ به ما چه که یک نفری تو یک اتفاقی که حتی یک درصد هم مقصر نبوده، آسیب جدی دیده و دقیقن هم معلوم نیست چه بلایی سرش اومده و حالا هم تو بیمارستان خوابیده ؟؟؟
آقای الف مسئول فرودگاه مشهد طبق معمول، شدیدن سرش شلوغه و اصلن در دسترس نیست و بهتره که اصلن کاری به کارش نداشته باشین. یعنی به نفعتونه. ولی یه آقای دیگه ای هست که میگن از نظر شغلی نزدیک به مسئول فرودگاه هست و شدیدن هم تاکید کرده نه اسمی ازش برده بشه نه سمتی. فقط اجازه داده صداشو پخش کنن. صدای خونسرد و بی خیالشو که تاکید می‌‌‌کنه آقا جان چی شده اینقدر شلوغش می‌کنین؟ این اتفاقها طبیعیه. می افته دیگه. حالا قسمت اون بنده خدا هم این بوده.

خوب تو می تونی حرص بخوری از بی خیالی این آقا، بعد تاکید کنی یعنی هواپیما بیست متری سالن ترانزیت چیکار می کرده؟

اون آقا هم ادامه می ده، خوب بیست متری سالن ترانزیت بوده دیگه. ما که نمی‌تونیم به هواپیما بگیم بیست متری سالن ترانزیت چیکار می‌کردی؟ خلبان هم لابد صلاح دونسته در اون زمان اونجا دور درجا بزنه. باید از خودش پرسید که چرا که مطمئنم دلایل قابل توجه هم دارند.

بعد تو می تونی بیشتر حرص بخوری و جسورتر و عصبی تر سوال کنی: پس استانداردهای پرواز و فرودگاه چی میشه؟

اون آقا به راحتی هرچه تموم‌تر، با لحن خونسردی که سعی می‌کنه یه خورده عتاب آمیزش کنه بهت می گه: ای بابا، یکی از روی پله سر می‌خوره می‌افته، می‌گین استاندارد پله رعایت نشده؟؟؟ خوب اینم همینطور بوده دیگه. حالا چه خبر شده اینقدر شلوغ کردین؟ یک نفر بوده آقا، یک نفر صدمه دیده فقط. من از شما خواهش می کنم اینقدر یه چیز کوچیک و طبیعی رو بزرگش نکنین ...

خوب شما دیگه چیزی نمی‌شنوین، فقط به اون یک نفر فکر می‌کنین و اینکه حتی اگه می مرد هم اهمیتی نداشت. به این فکر می‌کنین تنها چیز بی ارزش در این مملکت از نظر همه‌ی مسؤولین، جون آدمهاست. به این فکر می‌کنین اصلن چه شکلی باید به مجازات اعدام اعتراض کرد؟ به این فکر می‌کنین که کمانگیر هم چه دل خوشی داره و ما که فکر می‌کنیم می تونیم به خاطر جون انسانها به مجازات اعدام اعتراض کنیم.
به خاطر جون انسانهایی که شاید به ناحق هم کشته بشن. من به شخصه فکر می‌کنم هیچ فرقی بین کسایی که با اعدام موافق هستن با کسایی که از کنار حادثه‌هایی این چنینی راحت می‌گذرن و بی‌اعتنا همه چیز رو تقصیره قسمت و سرنوشت می‌ندازن، نمی‌بینم. کاشکی یه کم به خودمون بیایم و ببینیم انسانیت کجای وجودمون پنهان شده که اینقدر بی اعتنا شدیم نسبت به جون انسانها؟
یعنی با این وضع امکانش هست اصلن؟ وقتی به همین راحتی ابتدایی ترین حقوق آدمیان به پیش پا افتاده ترین شکل ممکن نادیده گرفته می شه؟ و بدتر اونکه ما خودمون هم به این وضع عادت کردیم؟
چند نفرمون هنوزم حادثه قطار نیشابور یادمون مونده اصلن؟


*این صحبتهای اون آقا عینن از روی مصاحبه ی ایشون با خبرنگار رادیو ایران منتقل شده.
1 comments Wednesday, August 13, 2008, posted by Night sweat at 2:57 PM
می دونی چیه ؟ رک و راست بهت بگم . قضیه همینه که غلاغه نیاد به باغم، یه گردو انتفاعم . یعنی به نفعم .
هرچی هم که فکر می کنم می بینم تو که مصداق بارزه همین غلاغه شدی برای من یا بهتره بگم برای ما، نیومدنت به باغم، باعث میشه یه گردو که هیچی سالی صد تا گردو به نفعم باشه . حالا حتا اگه نصف بیشتر این گردوها فقط مهربونیه بی غل و غش من باشه، ارزشش خیلی خیلی بیشتر از اونی که واسه ی تو خرج بشه . واسه ی تویی که دیگه هرجا اسمتو می شنوم ناخوداگاه یاده شلو* می افتم.
خوشحالم که این کلاغه دیگه پاشو توی باغ ما نمیزاره. خیلی خوشحالم
*Shallow