به شین می گم وای که چقدر این عطرت خوبه . دارم حسابی کیف می کنم الان با بوت . همینجا بغل من بخوابیا.تکون نخور. شین می گه واقعن میگی ؟ میگم آره . ده دقیقه بعد باز میگم وای این عطرت منو کشته شیطونه می گه برم خر شم بخرمشا. در همین حین میم که کنار شین خوابیده بود و کله شم کرده بود لای موهای شین ( وجود زن و بچه و دختر عذب و اینا هم که حالیشون نیست) از همونجا با صدای خفه ش گفت تو نگران نباش . فقط آرزوشو بکن . فردا بابانوئل واست میاره . فقط یادت باشه رنگش مشکیه ها...

پ.ن: میم به آقای آ می گه بابانوئل از بس تا هرچی من دلم می خواد می دونه و سریع واسم حاضر می کنه !