بانو آبگوشت رو می چینه رو میز
من رگ نافرمانی مدنیم باز گل می کنه و سنت گراییم می زنه بالا و میگم آبگوشت رو زمین !
سفره اسپانچ باب رو پهن می کنیم رو زمین و بساط آبگوشت و می چینیم روش
آقای آ سرما خورده بانو ترشی نمیاره . نمیزاره منم بخورم !
آبگوشت بدون ترشی آخه چه جوری ؟
چرا سوپر آرتی ال قطع شده دیگه اسپانچ باب نمی تونم ببینم ؟
چرا گربه سگ دیگه نمی ده تلویزیون ؟
آخه چرا میم دوست داشتنیم به جای پک پت و مت که دستشم درد نکنه کلی حال کردیم با بانو، یه عالمه دی وی دی گربه سگ با اسپانچ باب نخرید ؟
چرا آخه تو باید زودی بری خونه تون ؟
چرا من نفس نمی تونم بکشم ؟
چرا اینقدر درب و داغانم و بیهوده سعی می کنم نشان دهم که حالم خوب است و ملالی نیست جز دوریت ؟ در حالی که ملالی نیست جز این نفسهای منقطع و این بوی گند تتراسیکلین یا سایکلین یا هر کوفته دیگه ای .
بانو می گه وقتی مریضی انگار همه ی دنیا مریضن
تو می گی از بی حالیت بی حال می شم ترو خدا خوب باش
من انرژیم به کجا وصله پس؟
به دماغم که وصل نبود؟