می خواستم یه ساعت براش روضه بخونم که مراقب باشه و پرهیز کنه و ازین چرندیات .
حوصله نداشتم .
به جاش فقط بهش گفتم با قلبه هنوز کار داریا خره .
می خواستم بهش بگم ببین سن و سال من و تو ماله تو خاک سرد خوابیدن نیست هنوز . اینو بفهم .
هرکسی هم که تو این سن و سال میره تو اونجا می خوابه به خودش ظلم کرده عین سگ هم الان پشیمونه .
حوصله نداشتم اما از بس خودم حالم خوب نبود اصلن و تب داشتم و دماغم بوی تتراسیکلین می داد و ته حلقم خشک بود و لیز بود و تو دلم همه چی بهم می خورد همش داشت .