توی شرکت دچاره یه مشکل عمقی ریشه ای فرهنگی مذهبی کوفتی با یکی از همکاران زن یا دختر چهل و خورده ای ساله م شدم(حالا داده فمینیست ها هم در میادها ولی) از اونجا که هیشکی جرات نداشت بهش بگه بالا چشات ابرو من رفتم پیش رییسم و گفتم دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد چه برسه به من که دیگه دانشجو نیستم ! چه خیال کرده ای ؟ مرگ با عزت بهتر از این کار با ذلت در این شرکت زیر لوای یک زنیست که جز تلفن جواب دادن و قر و اطوار آمدن آنهم با یک باسن عریض و یک شیکم طویل ، کاره دیگری بلد نیست، بودن است !!! ( جمله ته نگارشه) خلاصه انقلاب کردیم و قیام حسینی راه انداختیم وتحصن کردیم و اعتصاب سراسری راه انداختیم و آقای رییس هم به راحتی گفتن برو خوب .تو بری بهتر از این است که این زنک ناراحت بشود و زنگ بزند به آشنایش که همان کارفرمای گردن کلفت ما است چغلیمان را بکند و پروژه از دستمان برود و ما بدبخت بشویم . بیا تو فداکاری کن و نارنجک تعدیل را به کمرت ببند و اسمت را برای همیشه جزو خدمتگزاران فداکار و صادق و خالص آستان این شرکت ثبت کن .ما هم که بسیار حالمان گرفته شد بود اول گفتیم چیزه حالا می خواین بی خیال شیم . بعد دیدیم دیگر راهی ندارد فریاد زدیم اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید . من می روم و خاک بر سر شما می شود که بعد از من تمام کارهایتان روی زمین می ماند . گفتن حالا برو یه فکری هم به حال کارهای روی زمین مانده مان می کنیم !
القصه ما ظاهرن تا چن وقت دیگه بیشتر اینجا نیستیم و داریم در به در دنبال یک کاره نان و آبداره حلال می گردیم .
Tuesday, December 04, 2007, posted by Night sweat at 10:35 AM
1 Comments:


At 2:49 PM, Blogger همشهري كاوه

به اميد حق و ياري آقا امام زمان بي كار شدي رفت ديگه؟