هيجده جلد كتاب . هيجده جلد كتاب ريز و درشت كه لاي كاغذاي سفيد و زرد پيچيدتشون . ذره ذره با ستاره هاي چشم تو مست شدم ، با زن يك روز تابستان ، پره شعراي قشنگ براي تو ،تنها شكوه تو آزادم مي كند ،به زندگي سوگند مي خورم ،بانوي نيمه ي شهريور دختر تابستان بانوي فصل گرم ،پريشا دخت كه معلوم نيست از كدام افسانه بيرون پريد ، بانوي مهربان درياها ،كه بايد از سرزمين تو باشم ، تنها حقيقتي كه موهوم نيست ...
جواب همه ي سوالامو گرفتم . همشو ...
با اين همه تنها يه اسم كه خودنمايي مي كنه . يه اسم كه همه ي زندگيمه . همه ي شور و نشاطو سرزندگيمه ، همه ي شادابيمه ، همه ي زنده بودنمه ...
نوشته :
گيسوان سياهت چون شبي است
كه ماه برهنه را نشان مي دهد ...
بعده يك ماه بهترين كادوي تولدمو گرفتم . بهترين كادوي تولدم تو تموم اين مدت . اينقدر حال داد كه نگو .
