آهنگ جنون می زند این تار دلم

هر کی می فهمه چهار روزه مریض شدم و تب کردم و افتادم کنج خونه و از درد استخونام هیجان زده ام، با ملایمت می گه عیب نداره . اینا ازدوریه .بیاد خوب می شی !! امین آخرین نفری بود که اس ام اس زد تب عشقست و جگر سوز دوایی دارد .
داره باورم می شه کم کم که از دوری کسی ، از بی تابی و بیقراری و دلتنگی های تلنبار شده و بغض های نشکسته و غرور فهمیدن جور زمانه ، بیمار شدم !
دلم می خواد بمونم تو تختم .که از زخم های دنیای زخمی در امان بمونم . که پشت نور زنده ی طلایی ، احساس کنم رسیده و روشنم و نجات به سادگیه یک آرزوست .
تب منجمد کننده و متحرک کننده است . انگار چیزی از توی زمین بیرون می آید و درونم فرو می رود . بعد می شوم فکهای سردی که به هم فشار می آورند و گونه هایم را از تو می جوند. فقط وقتی تب دارم سختم میشه که به زمان اعتقاد داشته باشم .یه چیزایی می گذره و تموم میشه .یه چیزایی فقط می مونه . اگه تب نداشته باشم فکر می کنم یادآوری خاطراتمه .یه چیزی رو یادت میره . یه چیزی رو هیچ وقت یادت نمی ره . اما تو تب اینطور نیست . همه چی هنوز سرجاشه. نه فقط تو یاد من ، بلکه اونجا تو دنیا . و اینجور وقتاست که مطمئن میشم که حتی اگه بهش فکر نکنم یا حتی اگه بمیرم هم تصویر هنوز اونجاست . درست جایی که اتفاق افتاده .
وقتی تب شدیدتر می شه وچیزی نمی مونه که از حرارت تنم همه چیزای دورو بر آتیش بگیرند ،از لذت مطلق افسون زدگی خبردار می شم . ازچیزهایی که پشت چیزهاست. گاهی وحشت می کنم گاهی غمگین می شم . گاهی هم اونو مسلم می دونم . مثل تغییر ناگهانیه هوا!