رفتیم کنسرت محمدرضا لطفی ... حالی کردیم اساسییییییییی... قبلش نق می زدم چرا صندلیا ناراحته ، چرا برنامه درست سر ساعت 8 شروع نمی شه ؟ چرا ملت سر وقت نمیان ؟ ، چرا این مرغ حق اینقدر سر و صدا می کنه امشب ؟


بعد لطفی همینکه تارشو دست می گیره ، نوای تارش اینقدر می بردت بالا می بردت تو آسمون که دیگه نه ناراحتیه صندلی رو می فهمی نه آن تایم نبودن برنامه برات مهمه ...حتی صدای مرغ حق هم برات آسمونی می شه ...


نوای تارش می پیچه تو فضا و یهو خودشم شروع می کنه به خوندن ، تو آسمون داری چرخ می زنی . نسیم خنک همراه با صدای یا دوست ، یا دوست لطفی وصدای تارش و بوی درخت گردو و چمنهای خیس و صدای مرغ حق هم گه گاه تو پس زمینه . وقتی هم چشات رو از روی انگشتای لطفی می گیری رو آسمون یه مشت ستاره می بینی که نوک درخت چنارای نیاورون نشستن و مست شدن ازین نواها



پ.ن: اون عکس بالاییه هیچ ربطی به کنسرت دیشب نداره !