و خداوند دست را آفرید با انگشتانش
و تو دستانت را در حالیکه انگشتان را در مشت خود جمع کرده ای بیاور جلو چشمانت
و بی خیال همه ی انگشتانت شو و تنها انگشت وسطت را باز کن !
و به آن زل بزن .
در این کار تو رستگارتر هستی
تا در کار شبگردی ای روح سرگردان تاریک ای شبزده
باشد که اینقدر حرص نخوری از دست من و خنده های من
و ناراحت نشوی که من بهت می گویم احمق !
و بفهمی که یک چیزی اختراع شده است به اسم ایمیل که شبگردان واقعی و
انسانهایی که دارای دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا هستن قطعن
برای حرفهای خصوصی شان ، اگر واقعی باشد البته ، از آن استفاده می کنند
مگر اینکه مریض باشند و روانی و اتفاقن دکتر ح یک روانکاو حاذق هستن
که من وساطتت را می کنم که تو را سریعن همین طور که انگشتت را به سوی خود گرفته ای درمان کنند
و یا یک جایی چیزی با طنابی زنجیری ببندند تو را
و تکنولوژی را هم از دسترست به دور کنند
تا همانند راهبه های پیر و خشکه مقدس در صومعه های تاریک و بی روح عقده گشایی کنی !
و دیگر هرگز انگشت وسطت را از یاد مبری ...