رسم عاشقكشي
گونههايم از حرارت شمعها گر گرفته . زانوهايم را جمع ميكنم و در نور ضعيف شمع باز شمارهات را ميگيرم . اميدي ندارم كه صداي بوقهاي پي در پي را ، صداي تو قطع كند . ولي اين تنها نياز است كه باعث ميشود گوشي را همچنان نگهدارم و منتظر شوم . نيازي عميق به وسعت مرگ براي شنيدن صدايت ، تنها شنيدن صدايت و چند كلمه رد و بدل احوالپرسيهاي نه چندان مرسوممان و بعد من كه ميدانم رها ميشوم از اين مزهي گس و تلخ دلتنگی كه دو روز است به جانم افتاده .صداي بوق اشغال طعنه ميزند به خوشخياليم . Goodbye Blue Sky گوش ميدهم و عكسهايت را نگاه ميكنم. گريه كه نمي كنم البته . اما مژههايم بيشتر از هميشه به هم ميخورند و تصويرت هي زير پردهي پلكهايم تاريك ميشود . با حسرت به لبانت كه به پهناي صورتت كش آمده و يك رديف دندانهاي سفيدت كه انگار به همهي دنيا پوزخند ميزند، چشم ميدوزم و زير لب ناسزاي خودمانيمان را نثارت ميكنم ...
نميدانم چندمين بار است كه با شور و شوق دفترچهي تلفنم را باز ميكنم و ميروم بر روي حرف اول اسمت و تو را پيدا ميكنم . به همان سبكي كه صدايت ميزنم نوشته امت.اسمت را چند بار زير لب تكرار ميكنم و بعد دكمهي تماس را ميزنم . اميدوارم خطوط، كفاف تمنايم براي شنيدن صداي كودكانه و پر شوقت را ندهد ، ولي اميدواريم بيهوده است . باز هم صداي بوقهاي پي در پي كه انگار مرا به تاريكي گودال هزار سالهي انتظار و ارتباط، پرت ميكند. Hey you گوش ميدهم و هنوز تو نيستي و شوق تو در دستهايم يخ ميزند كه تلفن را رها ميكنم...
حس همدلي ست كه مرا وا ميدارد بار دگر تلفن را بردارم و جسم و روح و تمام احساساتم را به ارقام پيوند بزنم و منتظر پاسخت بمانم . چندمين روز است نمي دانم . اما اطمينان دارم كه حس همدليست كه انگار دلم را از سينه درآوردهام و درون سينهي تو جا گذاشتهام ، اينچنين كه دلتنگ ميشوم و نگران و بيقرار تو ، و ترجيح ميدهم در مورد هر چيزي حرف بزنيم تا اينكه با بوق اشغال مواجه شوم . اما باز بوق بيقرار كنندهي كلافهگي و سردرگمي پي در پي و صدايي كه هرگز از آن سوي سيمها بر نميخيزد و باز من ميمانم و بلوغ نارس ارتباطي هزار ساله !
همهي اينها بهانهايست كه بگويم از درون تهي شدهام.تو خودت بهتر ميداني كه هيچكسي نيست و حالا فقط انتظاري پوچ شايد ودلتنگي و تنهايي و- نه،هرگز دلگير نميشوم- و بيقراري ونگرانتر شايد...
درين قصهي كهنه ، همهچيز تازهست انگار ! Together we stand divided we fall
گونههايم از حرارت شمعها گر گرفته . زانوهايم را جمع ميكنم و در نور ضعيف شمع باز شمارهات را ميگيرم . اميدي ندارم كه صداي بوقهاي پي در پي را ، صداي تو قطع كند . ولي اين تنها نياز است كه باعث ميشود گوشي را همچنان نگهدارم و منتظر شوم . نيازي عميق به وسعت مرگ براي شنيدن صدايت ، تنها شنيدن صدايت و چند كلمه رد و بدل احوالپرسيهاي نه چندان مرسوممان و بعد من كه ميدانم رها ميشوم از اين مزهي گس و تلخ دلتنگی كه دو روز است به جانم افتاده .صداي بوق اشغال طعنه ميزند به خوشخياليم . Goodbye Blue Sky گوش ميدهم و عكسهايت را نگاه ميكنم. گريه كه نمي كنم البته . اما مژههايم بيشتر از هميشه به هم ميخورند و تصويرت هي زير پردهي پلكهايم تاريك ميشود . با حسرت به لبانت كه به پهناي صورتت كش آمده و يك رديف دندانهاي سفيدت كه انگار به همهي دنيا پوزخند ميزند، چشم ميدوزم و زير لب ناسزاي خودمانيمان را نثارت ميكنم ...
نميدانم چندمين بار است كه با شور و شوق دفترچهي تلفنم را باز ميكنم و ميروم بر روي حرف اول اسمت و تو را پيدا ميكنم . به همان سبكي كه صدايت ميزنم نوشته امت.اسمت را چند بار زير لب تكرار ميكنم و بعد دكمهي تماس را ميزنم . اميدوارم خطوط، كفاف تمنايم براي شنيدن صداي كودكانه و پر شوقت را ندهد ، ولي اميدواريم بيهوده است . باز هم صداي بوقهاي پي در پي كه انگار مرا به تاريكي گودال هزار سالهي انتظار و ارتباط، پرت ميكند. Hey you گوش ميدهم و هنوز تو نيستي و شوق تو در دستهايم يخ ميزند كه تلفن را رها ميكنم...
حس همدلي ست كه مرا وا ميدارد بار دگر تلفن را بردارم و جسم و روح و تمام احساساتم را به ارقام پيوند بزنم و منتظر پاسخت بمانم . چندمين روز است نمي دانم . اما اطمينان دارم كه حس همدليست كه انگار دلم را از سينه درآوردهام و درون سينهي تو جا گذاشتهام ، اينچنين كه دلتنگ ميشوم و نگران و بيقرار تو ، و ترجيح ميدهم در مورد هر چيزي حرف بزنيم تا اينكه با بوق اشغال مواجه شوم . اما باز بوق بيقرار كنندهي كلافهگي و سردرگمي پي در پي و صدايي كه هرگز از آن سوي سيمها بر نميخيزد و باز من ميمانم و بلوغ نارس ارتباطي هزار ساله !
همهي اينها بهانهايست كه بگويم از درون تهي شدهام.تو خودت بهتر ميداني كه هيچكسي نيست و حالا فقط انتظاري پوچ شايد ودلتنگي و تنهايي و- نه،هرگز دلگير نميشوم- و بيقراري ونگرانتر شايد...
درين قصهي كهنه ، همهچيز تازهست انگار ! Together we stand divided we fall