روایت دوم :
خوب که چی ؟ همچین که به روش خندیدم پر رو شد ! همچین که یه ذره وا دادم سوار کولم شد . خجالتم نمی کشه . انگار باهاش شوخی دارم . اصلن لیاقت نداره . همون حقشه که هی بهش فحش و بد و بیراه بگی . حقشه که هی بهش اخم و تخم کنی و آرزوی یه لبخندتو بزاری به دلش . حقشه هی بشینی و بلند شی و براش پشت چشم نازک کنی و ناله نفرینش کنی . از بس که چشم نداره آدمو خوب ببینه . لعنت به خودش و هوای مزخرفش !اون وقت هی میگن آخه بهار به این خوبی چرا تو ...
خوب بسکه خره ! واسه همینم بدم میاد ازش دیگه . چون سرتاسر بهار مریض می شم ! چون این لوزه های احمق و به درد نخورم که نه ماهه تموم پیداشون نیست و معلوم نیست کدوم گورین و اصلن نمی دونم کجام هستن ، عین گربه ی سیر و چاقالویی که تو آفتاب ولو می شه ، بی صدان. بعد یهو تو بهار بیدار می شن ، عاشق میشن . هوس می کنن از تو طرف حلقم برسن به هم . برا همدیگه چرک می کنن ، ورم می کنن از دوری هم ، اینقدر هی معاشقه می کنن تا احساس خفگی بهم دست بده . بعدش تا سوراخ سوراخ نشم و در واقع از سر ناچاری عین گوسفند بدبخت که میره قربانگاه ، پامو تو یکی از اون اتاقهای گند تزریقاتی نزارم و به دامن پنی سیلین و پنادور که همیشه کارشون درسته ، پناه نبرم ، خوب نمی شم ...
دکتره همینجوری بی خیال سرش پایینه و همچنان مشغول چسبوندن ورقهای کتاب قدیمیشه . صغرا کبراهای من و ننه من غریبم بازیهای من که تموم میشه بدون اینکه نگام کنه با خونسردی لج درآرش می گه : خوب که چی پارسالم بهت گفتم ، یا باید تا آخر بهار پنی سیلین بزنی یا بسپریش به چاقوی جراحی تا از شرش خلاص شی ...!
بعد من یادم می اوفته یه چن تا از دوستامم وقتی فهمیدن آخره هفته مریض شدم و خونه خوابیدم گفتن ای راستی باز بهار شده تو مریض شدی ؟ خوب مزاحمت نمی شیم استراحت کن پس !
بعدش باز یادم می افته که انگاری راستی راستی پارسالم این جوری شده بودم و سال قبلشم حتا !
دکتره میگه بهت گفتم سن که می ره بالا آلرژی تغییر می کنه حالا ماله تو هم زده به لوزه هات .اینم دیگه تو کلینیک آلرژی و چهار تا آمپول کورتن و ضد حساسیت حل نمی شه .بیا خودم برات درش می آرم .
و موقع زدن این حرفها همچنان مشغوله و اینقدر خونسرده که فکر می کنم می تونم همین الان دهنمو وا کنم و اون تیغ کاتری که داره باهاش ورق اضافیاشو می کنه ، بندازه ته حلقمو لوزه هامو در بیاره و بندازه دور !
عاشقتم پنی سیلین . تا آخره بهار می تونیم با هم زندگی کنیم . شب و روز :)
Sunday, April 15, 2007, posted by Night sweat at 10:38 PM
1 Comments:


At 10:24 PM, Anonymous Anonymous

100 bar poshte sare ham begu
kharmagas
june man khub mishi
salam beresun hoseyn aghaye akksasam