آقاهه قد بلند و خوش تیپه . همیشه کت و شلوار نو و شیک می پوشه و کراوات می زنه . بوی ادکلن مردونه ش فضا رو پر می کنه . خودشم خوش قیافه ست تقریبنی . کلن ازین آدماست که احترام آدمو به خودش جلب می کنه اما !
نامه فرستاده برا شرکت :
مدیریت محترم شرکت فلان
جناب آقای مهندس فلان
با سلام
باستحضار می رساند کما این که این شرکت مراودات خاصی با جناب آقای آدینه دارد که فقط مربوط فی ما بین می باشد . اما در و پنجره ها روز یکشنبه مورخ 26/01/86 آماده تحویل و با تاکید سازنده تحویل درب کارگاه ایشان خواهد بود. ضمنا ...الخ
مدیر عامل
عین نون ز !
آقا من می خندم هر وقت ازین نامه ای به شرکت فکس می شه . اینقدر می خندم . صد دفعه هم بهش کنایه زدیم راجع به انشای شر و ورش اما کو گوش شنوا . تازه شم اینقد بدقول و عوضی از آب در اومده که رسمن ما جمیعن روزی هزار بار به مدیر عامل غر می زنیم بابت کار کردن با اینا و روزی هزار بار اون می افته به گه خوردن بابت گول ظاهر این آقاهه رو خوردن !
حالا باز این نامه خوبش بوده ..یه باری که خیلی مارو پیچونده بود و متریال نفرستاده بود سایت و پدر مارو در آورد و تلفن جواب نمی داد و اینا یهو یه نامه ی دستنویس با یه خط خرچنگ غورباقه اومد شرکت که توش نوشته بود :
مدیریت محترم عامل شرکت فلان
جناب آقای فلان
باستحضار ( این باستحضار رسوندنش منو کشته رسمن ) می رساند این جانب به علت فوت ناگهانی دایی مربوطه در شهرستان به سر می برم در حال حاضر . و چون از زمان بیماری ایشان آنجا بودم تا الان هم آنجا هستم ! ( چشم بسته غیب می گه ماشالا) لطفا خواهش می کنم بزرگواری کنید و به اینجانب شش روز مهلت دهید تا تمام متریال مورد نظر را ارسال دارم و کارگاه را تحویل آقای ت نموده و ... الخ !
مدیر عامل
عین نون ز
اینقدر دلم می خواست اون موقع تو روزنامه فوت دایی مربوطه ایشان را تسلیت بگم ولی رییس نذاشت گفت ولش کن بزار ببینم این مرتیکه کی کارمونو تحویل می ده بالاخره ! منم نامه شو بزرگ کردم و گذاشتم یه هفته رو تابلو اعلانات شرکت تا همه بخونن و بخندن و سرحال شن برای کار کردن !
طرف جدن تعطیله !با اون قیافه ی احمقانه ش .دهن ما رو هم سرویس کرده ایضن .امروز دو ماه از تاریخ این نامه می گذره ولی در جواب عصبانیت من برای نفرستادن در و پنجره ها با خونسردی گفت آقای مهندس به من شش روز مهلت دادن هنوز مونده تا تموم شه ! من اینقدر دهنم وا شد و بسته نشد که نمی دونستم واقعن دیگه به این مجسمه ی بلاهت و پررویی و حماقت چی بگم .
فکر کنم خودمو ازین پروژه بکشم کنار . یارو دیوونه م کرده .جلوی چشم رییس گوشیو که گذاشتم نشستم و موهامو کندم ازدستش !
Wednesday, April 11, 2007, posted by Night sweat at 9:45 PM
1 Comments:


At 3:59 AM, Anonymous Anonymous

تو مایه های ترک داناست