سيگارهاي لحظه‌ي چشم انتظاريت، سيگارهاي بعد در آغوش ديدنت
سيگارهاي شعله‌ور از تو به يك طرف، سيگارهاي لحظه‌ي تاريك رفتنت
سيگارهاي خاطره‌ي روز آمدن، سيگارهاي خاطره‌ي جنگ تن به تن
سيگارهاي شعله‌ور از من به سمت من، سيگارهاي خاطره‌ي تلخ رفتنت
سيگارهاي اينكه تو آيا بدون من...؟ سيگارهاي اينكه نه هرگز بدون تو
سيگارهاي اينكه چگونه...؟ چه مي‌شود...؟سيگارهاي اينكه مبادا شبي زنت....
سيگارهاي شعر من از موي تو سياه، سيگارهاي موي تو از رنگ شب سياه
سيگارهاي رنگ شب از دود آن سياه، سيگارهاي عمر مرا دود كردنت...
سيگارهاي لحظه‌ي با تو گريستن، سيگارهاي لحظه‌ي بي تو گريستن
سيگارهاي لحظه‌ي در تو گريستن، سيگارهاي گريه‌ي رفتن گرفتنت
سیگار را به عشق تو كبريت مي‌كشم، اين شعر را به عشق تو كبريت مي‌كشم
من خويش را به عشق تو كبريت مي‌كشم، در لحظه‌هاي مثل شعري سرودنت....
.
محمدرضا حاج رستم بيگلو
.
.
.
ما این شعرو خیلی دوست داشتیم ...من نه اول . اون . بعدش من چون اون دوست داشت ...
Thursday, March 15, 2007, posted by Night sweat at 2:16 AM
1 Comments:


At 2:28 AM, Anonymous Anonymous

به اندازه ی همه ی سیگار های نکشیده ام از تو دورم... و قصه همین...نیست!