چی می شه که آدم یهو از پا می افته ؟ و دیگه نمی تونه بلند بشه از جاش ؟ بعد همون جا همون شکلی تو همون وضعیت تا چهار روز می مونه و کپک می زنه ؟ بعد از آدم انتظار دارن که سگ هم نباشه . کفرش از مسخره بازیهای کسی در نیاد این وسط . اگه حال داشتم که چهار تا فحش و جیغ و تلافیه همه استخون دردارو هم خالی می کردم تا این دفعه بدونن با یه کسی که اعصاب درست درمونی نداره ، خسته س ، مریضه و چهار روزه نتونسته نیم خیز بشه و خونه زندیگشم همه رو هواست و دیگه هم حوصله نداره ملاحظه ی کسیو بکنه و هی احترام و ازین درین وریها بزاره به کسی ،چه شکلی باید برخورد کرد !
سادات خانوم بعده یه ساعت قربون صدقه رفتن ، یه تخم مرغ رو دور سر من چرخوند و گذاشت لای دستاشو و یه فشاری بهشون داد و گفت بمیرم برات خانوم جان بترکه چشم هرکی که رنگتو اینقدر زرد کرده و زیر لباش یه چیزایی گفت، یهو تخم مرغ شیکست و از لای دستاش ریخت پایین . دست تخم مرغیشو مالید به دو تا دست و پای من و رفت دستاشو بشوره و هی زیر لب فحش داد و گفت الان دیگه حالت بهتر می شه خانوم جان .خودم الان می رم بقیه کاراتو می کنم . غصه نخوریا...نه حال داشتم بهش بخندم نه مثل همیشه دلم می اومد که مانع کارش بشم . فقط خودمو کشتم گفتم حالا بگو کدوم خری منو چشم زده ؟ بعد کلی قسم و آیه دادن و جون بانو رو براش قسم دادن با دلخوری گفت میگم خانوم جان . ترو خدا اینقدر قسم ندین . غیبتش نباشه ولی خیلی چشاش شوره این عفت خانوم . گفتم عفت خانوم کیه؟ گفت همین خواهر زندایی تون !!!
حالا عفت خانوم بدبخت یکساله که منو ندیده اصلن !!!
همه ی رمقمو جمع کردم تا بتونم رو پا واستم باز!و خوب همون یه ذره رمق هم صرف خندیدن به بهترشدن حال من و شور بودن چشای عفت خانوم و تخم مرغی که زیر اونهمه فشار له شد و خونه زندگی رو هوای من و آخره بدبیاری ها شد !
Saturday, March 10, 2007, posted by Night sweat at 9:56 PM
1 Comments:


At 1:50 PM, Anonymous Anonymous

قصه ی خوبی بود! نمی خوام اینطوری بوده باشه چون هم به چش زدن معتقد نیستم و هم می دونم تو از پا نمی افتی!!