و سرانجام جشنواره هم تموم شد و ما راحت شدیم ...خسته شدیم از بس هی فیلمای در پیت دیدیم و مجبور شدیم بین بد و بدتر یکیو انتخاب کنیم ! جایزه ها رو هم دادن و رفت و پیش بینی های منم کمابیش درست از آب در اومد . من که همچنان فیلم پابرهنه در بهشت رو بهترین فیلم و بازیه افشین هاشمی عزیز در این فیلم رو یکی از بهترین بازیهای خودش و بهترین بازی که تو جشنواره می تونستی تو یه فیلم ببینی و لذت ببری می دونم . سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد هم فقط به فقط حق خودش بود که خدا رو شکر بهش رسید . دم بهرام توکلی هم گرم با این اولین فیلمش ! خانوم بنی اعتماد با اون فیلم مسخره ش و آقای میری با اون گندی که در فیلم آخرش زده باید برن جلو بوق بزنن ! دم انصار حزب اله هم گرم که با حضور گرمشون در سینما فلسطین نشست های فیلم مهرجویی و فیلم فرش ایرانی رو داغتر کردن و هی داد و بیداد کردن و فحش دادن به مهرجویی که کلن باهاش مخالفن و فحش دادن به کیارستمی که غلط کردی اومدی اینجا اصلن ! تازه یکیشون هم جلوی من نشسته بود که خبرنگار روزنامه ی کی هان و قیافه ش و تیپش هم ته بچه جو زده ی مخ شستشو شده ای که هیچی حالیش نیست جز جنگ و سیاست یک طرفه بود !از این مو و ریش خرمایی های سفید چشم رنگی که آدم یاده پیامبرا می اوفته می بینتشون ! نمی دونم اینا چرا همه چیو سیاسی می کنن ! یه سوال ازش پرسیدیم که منظورت از جریانهایی که میگی آقای معلم فیلتر کرده چیه و اون توضیح داد جریانهای منتقد مهرجویی . کسایی که با خودش کلن مشکل دارن ...وهی تا آخر جلسه می دید کسی به حرفش گوش نمی ده برمی گشت رو به ما و هی به مهرجویی و فک و فامیلاش فحش می داد و هی می گفت این آقا معلوم الحاله !!! و من هی خنده م گرفت چون کلمه ی معلوم الحال منو یاده یه خاطره ای مینداخت و دیگه حواسم از کی هان و مهرجویی و بقیه پرت می شد . ! بعدشم یه شبی که از سینما فلسطین برمی گشتم نزدیکای خونه یهو یه اس ام اس ناشناس اومد برام که توش نوشته بود دفعه ی دیگه که خواستی بیای فلسطین اس ام اس بزن به من که من نیام !!! خوب من یه خورده به مغزم فشار آوردم تا فهمیدم طرف کیه بعد هم جواب دادم عین بچه گیهام که میگفتم به تو چه مگه اینجا رو خریدی کو سندش و این حرفها ! البته کلی دلم گرفت چون من اول به اون سلام کردم یعنی اینکه از تو هیچ کینه ای به دل ندارم و بی خیالم و اینا! بعد دیدم نه بابا طرف دم هم واسه من در آورده و حالا من یه چیزی هم بدهکارم ! خلاصه اینکه فهمیدم ای بابا من تو چه باغی سیر می کنم و ملت در چه باغی هفت سنگ بازی می کنن دائمن !نباید آدم اینقدر رها و بیخیال باشه ظاهرن باید گاهی وقتا بتونی پاچه بگیری و پارس کنی اساسن یا ته تهش مث همین آدم بی دست و پا بخزی و نیش بزنی آنچنان که دیگه جاش خوب نشه . من که خودمو زدم به ندیدن و نفهمیدن و نشنیدن. کارمم از این حرفا گذشته واسه همینم مث همیشه به روی خودمم نیاوردم . آخرش قبل خواب فیلم سان آف د پینک پنتر رو دیدم و خندیدم و یادم رفت همش !ولی فردا صبحش دعا کردم که ملت همیشه در صحنه ی پر ادعا یه کم رها بشن و یه کم بزرگ بشن و یه کم منطقی بشن و یه کم آدم بشن تا دیگه نه نیش بزنن نه پارس کنن !
میم واسم دی وی دی های فیلمای آتش ، خاک و آب این کارگردان هندیه دیپا مهتا رو آورده . آتش رو دیشب همین که برگشتم خونه عین خوره ها دیدم . خیلی خارج از حد تصورم خوب بود . ! موضوع فیلم و داستانش درباره ی شکستن تابوها تو دهلی تویه خانواده ی خیلی خیلی سنتی بود و بقیه شم نمیگم تا خودتون برید بگردید فیلمو اگه تونستید پیدا کنید و ببینید چقدر عالیه این فیلم( فیلمها) . اینم یه دیالوگه خیلی عالی از همین فیلم

What I saw in the bedroom was a sin in the eyes of God and men

من از قیافه ی این زنه کانادایی هندی خوشم میاد ! یه جوره خیلی خاصیه . دیپا مهتا رو میگم !
Monday, February 12, 2007, posted by Night sweat at 10:51 AM
2 Comments:


At 10:39 PM, Anonymous Anonymous

che khub, malume ruhie gerefti

 

At 1:04 AM, Anonymous Anonymous

مگه تو هم سینما فلسطین بودی؟ / با افشین مصاحبه دارم. شماره ی این هفته ی هفته نامه ی سینما که فردا منتشر می شه !!