نذر کردم گرازین غم بدر آیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم


تا خود ساعت 12.30 شب کار دارم این روزا ...این کارای خسته کننده ی سرگرم کننده ی دوست داشتنی که تهش ختم میشه به ده روز دیگه و تموم شدن یه انتظار دیگه ...
یه بناییه حسابی و سر و کله زدن با نقاش و گچکار و نجار و تا صب رنگ ساختن واسه رسیدن به رنگ خورشید و رقصیدن و سر خوردن رو زمین لیز و خالی و لرزیدن از سرما و بوی رنگ و تینر و شراب قرمز کهنه ی تازه پیدا شده و یه عالمه عکس قدیمی و تنهایی و تنهایی و تنهایی
من زنده م !