از دریا برگشتم . دو روز وحشی بود و کف آلود . می غرید و آروم و قرار نداشت .با آسمون دست به یکی بود. چه وسوسه ای داشت غرق شدن تو این دریا ...دو روز هم آروم شده بود . کف آلود بود اما کمتر می غرید .بازم با آسمون دست به یکی شده بود . و چه وسوسه ای داشت رنگ ته دریا ...
آرومم . بیقراری و افسردگیم تو اعماقه روحم خفه شده . رنگ و روم تقریبن برگشته . به خاطر بانو خوبم . به خاطر کسایی که هستن ! بین هستی و نیستی پل زدن برام کاره راحتیه . آرومم و فقط حسرت می خورم . از درون حرص می خورم و آب میشم !
وقت می بره تا زخمهام کهنه بشه . اما میشه خوب مث بقیه ی زخمهای دیگه م ...