خسته شدم ...
*
مجبور شدم انتخاب کنم و نتیجه ی انتخابم بدون ذره ای تردید و شک و حتی پشیمونی بود ...
همه ی خوشبختی و شادی و سعادت احتمالیه آیندمو حاضرم بدم برای یه لحظه خوش بودن دل بانو که دیگه آه نکشه .
*
وقتی گفت چقدر بهش احتیاج دارم الان ،آخه اونجا هیشکی با دخترش نیومده بود ، همه با...
من نه به عنوان دخترش ، بچه ش ، بلکه فقط به فقط به عنوان یه زن درکش کردم و همین برام کافی بود تا بفهمم چی می گه .
کاش اینقدر حالش بد نبود
خسته شدم
*
قیافه م مث دخترایی شده که جسدشونو تو اتاق خوابشون پیدا می کنن ، کنارشم یه شیشه قرص خالی ...
Monday, November 06, 2006, posted by Night sweat at 1:36 PM
1 Comments:


At 12:07 PM, Anonymous Anonymous

تو خوبی دختر؟