خب الان چن روزی گذشته و من تازه متوجه ی دلیل محبتهای یهویی زیاد شده ی الف و میم ها شدم . حقیقت اینه که چیزی نه یادم می مونه نه به دلم می مونه نه اهمیتی داره برام . حقیقت اینه که اگه زخمی هم زده شد ، نیش و کنایه ای هم بود ، تیر متلک و بی مهری هم بود تموم شد و حتی زخمی از خودش به جای نذاشته بود که بخواد اذیتم کنه . به خاطر داشتن دوستای مهربونم ، دوستایی که به فکرم هستن وحواسشون بهم هست و من براشون مهم هستم خیلی خوشحالم .خیلی خوشحالم که اونقدر خودخواه هستم که نزارم چیزی آزارم بده . اونقدر قوی هستم که این چیزا واقعن واقعن برام بی اهمیت باشه ... آدما همشون اونطوری که ما میخوایم نیستن .خوشحالم که بهم یاد دادن متوقع نباشم. که هر کسی تو هر شرایطی تو هر شرایط خاصی عکس العملی نشون میده یا بر خوردی می کنه که کاملن نشون دهنده ی حال و احوال درونیشه ...هر کسی حق داره هر جور دلش خواست رفتار کنه ... به کسی هم البته ربطی نداره . من نوعی هم اگه اذیت بشم بر فرض اونقدر بلد هستم که از خودم دفاع کنم و حرف بزنم ،مگه اینکه مثل خیلی وقتای دیگه مثل خیلی موارد مشابه دیگه برام بی اهمیت باشه موضوع اونقدر که حتی یادمم نمونه ...تنها چیزی که این وسط تونستم با توجه به شرایط خاص بدست بیارم این بود که به خودم حق بدم باز خودخواه بشم و دیگه واقعن اهمیتی بیشتر از اونی که آدما دارن براشون قائل نشم .
این سلاحه آدم ضعیفای ماجراست ، که میدونن زدن یه حرفایی ، یه متلکهایی حتی به شوخی،ممکنه باعث رنجش خاطر کسی بشه یا حتی دلش بشکنه، واین کار و می کنن باز و چه می دونم شاید آروم میشن این جوری . یا دلشون خنک میشه یه کم !
در هر حال ما که دلمون فولاد آبدیده ست و با این چیزا نه می لرزه نه می رنجه نه تکون می خوره .
به خاطر مهربونیه میم فقط داشت گریه م می گرفت امروز . به خاطر این روح بزرگ و این دل زلالش ...
چیزی که برای من مهمه اینه که دیگه می تونم روزشماری کنم برای بارون که البته که ارث بابامه .
من دیوونه ی روزای ابریم ، له له می زنم واسه اولین ابر پر بارون پاییزی .هیشکی هم تو شادی و بدمستیم با بارون پاییزی شریک نمی کنم . این تنها خوشیه زندگیمه که می خوام ماله خودم تنها باشه . نمیزارم کسی این لذتو، این حالمو با هر روش احمقانه ای یا هر دلیل مزخرفی ازم بگیره ...
پ.ن : البته که دکتر هم رفتم و چک هم شدم کامل و البته که همونطور که انتظار داشتم کاملن و حقم هم بود دوز قرصام پایین اومد و دیگه یه روز در میون می خورم و یحتمل فقط تا سی روز دیگه ...البته که من دیگه از هیچی نمی ترسم .البته که خوبم ...