خوبیش اینه که زودی پا میشم . جمع و جور می کنم خودمو . لباسامو می تکونم و باز راه میرم . همینجوری معلق وسط زمین و هوا ...
ر عاشق کشیدن منه . خیلی خوشش میاد که من یا عرق بهار نارنج می خورم یا دم نوش بهار نارنج . ازاینکه ثابت و بی حرکت مدت ها می تونم بمونم و درست بر عکس وقتای بی قراری و آشفتگی روح پر تلاطمم ، یهو دریای آرامش و سکون بشم ، لذت می بره ...
وقتی سرم پایینه و خیره خیره فکر میکنم و فکر نمی کنم . عاشق کشیدن منه . دائم طرح میزنه از موهای حلقه حلقه من و چروک زیر چشام . از اینکه پنج روزه یه دونه هم سیگار نکشیدم خوشحاله و هی منو تشویق می کنه به خاطره صدام هم شده دیگه نکشم . بعد هی طرح میزنه از انگشتای دست راست من که به جای سیگار مداد دستشه و هی می نویسه . میگه وقتی سرم پایینه و تند تند می نویسم و موهام تکون می خوره دوست داره هی طرح بزنه ولی حیف که طرحهاش ثابت می مونه و تکون موهای من معلوم نمیشه . ازاینکه با بر و بچه های خوش و بش می کنم و سر و کله میزنم خوشش میاد . از اینکه وقتی نیستم همه سراغ منو ازش میگیرن تازه گیها احساس غرور می کنه . از اینکه می تونه بشینه روبه روی من و با خیال راحت طرح بزنه و بعد هم طرحهاشو نشونم بده خوشحاله . از اینکه می تونه دائم بگه عاشق این طرحه منه عاشق اون طرحه منه و آخرش نگام میکنه و آروم میگه عاشق خوده منه احساس راحتی می کنه . می گه خیلی صبر کرده ...
منم آروم می شینم و هیچی نمی گم . صدام در نمیاد . حرف نمیزنم . تکون نمی خورم . فکر میکنم و فکر نمی کنم . حواسم جای دیگه ست . حواسم این جا نیست اینو می دونم که من اصلن تو این دنیایی که ر هست نیستم ...
این روزا تنها کسی که آرومم میکنه الفه . از همه فرار میکنم و میرم پیشش . میگم بخونه . اونم می خونه ... صداشو دوست دارم زیاد ... آرامششو ، راحتیشو ، خود واقعی بودنشو ، دنیاشو،مهربونیشو، حرف زدنشو ، مستی هاشو ...
میگرنم باز گیر داده شاید ماله نکشیدن سیگاره ... باورم نمیشه 5 روزه یه دونه هم نکشیدم . دلم میخواد دووم بیارم و دیگه نکشم . اشتهامم زیاد شده یه کمی . حوصله م سر میره یه بند آدامس می جوم . ازین کارم متنفرم . ولی چاره ای نیست . می خوام این بار هم پیروز بشم . آرومم . عین یه کسی که به سرنوشت خودش تن سپرده . عین یه قاصدک بازیچه ی دست نسیم و توفان . عین برگهای درختا که با یه تلنگر میریزن و این ریزش عادیه کاملن . هر روز از آدما بیشتر فاصله میگیرم ، غرق شدم تو نقاشیام فقط.
*
خواب می بینم سرم پشت صندلیته و خوابیدم و هی از خواب می پرم ولی تو دستامو نمیگیری . بغلم نمی کنی. هی به صندلی چنگ میزنم و سعی میکنم بخوابم و نبینم که سرت حالا خم شده رو شونه های اون و از بغض میمیرم و گریه ام نمیاد و غرورم هی خودنمایی می کنه ...
این شده خواب هر شب من !