همه چیز خیلی خوب بود . همه ی اون لحظه هایی که تو 78 گذشت . با دوستام . که هر کدومشون یه جور واسم عزیز بودن . که جمع شده بودن تا تولدمو تبریک بگن بخندن کیک بخورن بهم کادو بدن بوسم کنن و منو سر شوق بیارن به خاطر بودنشون . و میدونم که همشون یه جور ناراحتی داشتن . ر از میم دلگیر بود ولی با من خندید . پ از غصه در حال انفجار بود . اگه یه ذره دیگه بیشتر تو بغلش می موندم هر جفتمون گریه می کردیم . غین هم غصه ی رفتن پ رو داشت . و حتی آ ...
جمع شدیم خندیدیم کیک خوردیم کادو گرفتم ماچ کردیم همو کلی و من خیلی خوشحالم که هممون هستیم . با همین بغضی که تو گلومه بازم خوشحالم که زنده ایم و هستیم . حتی اگه پ سه شنبه برای همیشه بره و من میدونم دلش برای امروز 12 شهریور 85 تو 78 همیشه تنگ میشه ...

غین هم به قول خودش دیشب از آسمون به عنوان کادو تولد صاف افتاد جلوی پای من . بودنش خیلی مفید بود . بودنش درست بود . از همیشه درست تر بود . که اومد خونمون . تا صب زدیم تو سر و کله ی همو حرف زدیم و من کلی حالم خوب شد ...

امسال هیچ کجایی نبود که توش چیزی نوشته شده باشه از زادروزم ...

من ترو نبوسیدم چون می دونستم می شکنم و فرو می ریزم ... فرو می ریزم زیر پاهات ...

فردا سیزدهمه

من نمی دونم چمه !

آ تو قهوه ی فنجونم یه روح خبیث دید بایه انرژی وحشتناک منفی که تو کل زندگیم چمباتمه زده. من همیشه شادی بخشیدم به همه .این روح خبیث حتمن همین بغض همیشگی تو گلومه که همه ی لحظه های شادیم هم هست .

کادوی آ و آ و ه خیلی هیجان انگیز و دوست داشتنی بود ...

کبریتهای غین هم

کاش ...