خواهم شدن به می کده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
*
یه روزی هست که سیزدهمه . همینجوریش مهم نیست . اما اینکه بین دوازدهم و چهاردهم قرار
داره یه کم قابل تاملش میکنه . مهمش میکنه . هیچوقت مهم نبوده . اما امسال فقط به این دلیل که بین این دو روزه مهمه . حالا قراره یه روز خوب باشه . شایدم یه روز تلخ . خلاصه قراره بمونه ...
*
دوست من خودت بهتر از هر کس میدونی که تو زندگیم هیچوقت حس تملک نداشتم به هیچکس و هیچ چیز . میدونم که باورش واست سخت بود .ولی باور کردی ... دیدی . نشون دادم . من با حس تملک و صاحب بودن بیگانه ام .
میدونی که همیشه آدمها رو اونطور که بودن پذیرفتم و اونطور که خواستن باشن قبول کردم و بهشون احترام گذاشتم
به شرطی که خودمو بخونی . خود واقعیمو دور از همه ی پس زمینه های ذهنی ...
میبینی که من چقدر ساده ام، اینقدر که با یه بار خوندن تا آخر منو حفظ میشی .
دوست من می دونی هزار پاره شدن روح یعنی چی ؟ تکه تکه شدنش یعنی چی ؟ من تازه بعده کلی وقت جمعش کردم . تیکه تیکه . روح بیقرارو دربه درمو جمع کردم و بازور تو جسم نگهش داشتم . خیلی از من توقع نداشته باش . روی بودن من حساب نکن .
آواره گی ، دربه دری ، بی قراری ، آروم و قرار نداشتن ، همش کارماست دوست من ... داستان اون پری دریایی که یادت هست ؟
من محکوم ابدی ام . میدونی چه چیزایی ارزشن واسم ... همین بودنت . بودنت ...بودنت ... و دیگه هیچی