طی یک جلسه ی خانوادگی ، من و میم و شین و گلبانو ، دور هم جمع شده بودیم تا فکرهایمان را روی هم بریزیم و تصمیم بگیریم آقافرامرز را به کی بسپاریم . ماجرا این بود که یک ماه پیش من که بالاخره از دست غرغرهای گلبانو خسته شده بودم ، با کلی منت و طی یک مراسمی آقا فرامرز رو که از قضا پیر هم شده ، به میم و شین تقدیم کردم . حالا بعد از یک ماه ، میم و شین اعلام کرده بودند که آقا فرامرز رو ببر بسپر دست خانه ی سالمندانی ، چیزی ، اگر یک روز ناگهان عمرش بسر آید ، ما یحتمل از غصه و ناراحتی دق خواهیم کرد . از آنجایی که مرکز نگهداری سالمندان امثال آقا فرامرز، به وجود نیامده و بانو هم بعد از رفتن او فی الفور خانه اش را تمیز کرده و به یک جفت مرغ عشق مشنگ اجاره داده بود ،هیچ راه دیگری نداشتیم ...
باری نشسته بودیم و همین جور فکر می کردیم و نظر می دادیم که دست آخر گلبانو فکر بکری به ذهنش رسید که ما از شنیدنش فریاد وا اسفایمان به آسمان رفت که چرا تا به امروز در حق گلبانو و ایده های بکر و نابش اینقدر جفا کردیم ...
بله ، گلبانو در دم جیغ زد و گفت : فهمیدم ، من گفتم : ایول ، الحق که دمت گرم . میم گفت : ای بانو بدان که ما از اول هم به خوبی می دانستیم گره ی این مشکل تنها به دست تو باز می شو د . بگو و خلاصمان کن ...
گلبانو که از شنیدن این حرفها ، خوشش آمده بود و دستانش را به نشانه ی ختم جلسه به صورتش کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت : اینو بدیم به آقا نصرت بخورتش !!!
...
در این لحظه ما که از باز شدن گره ی مشکل کف کرده بودیم ، مانده بودیم حیران که این راهکار بس خفن از کجا به ذهن گلبانو الهام شد .در واقع پیشنهاد بانو نقص نداشت . فقط یحتمل پای مشکل کوچکی در میان بود ...
و اما بشنوید ازمشکل کوچک که همانا خود آقا نصرت بود . آقا نصرت که از قضای روزگار مرد نجیب و با حیا و مهربانی هم هست . از هر موجود زنده ای که ذره ای جم بخورد عین سگ می ترسد و به خاطر جیغ و ویغهای مرغ عشقها و کارهای بی ناموسیشان ، باله تکون دادنهای ماهیها و حتی همین آقا فرامرز طفل معصوم زبون بسته ، پاشو از چهار دیواری اتاق من بیرون نمیگذارد... حالا چطور می توانستیم آقا نصرت را راضی کنیم که بیاید و بنشیند و این آقا فرامرز را بخورد تا بانو را از وجودش برهاند و میم و شین هم خیالشان راحت باشد و از غصه دق نکنند ؟!!
Saturday, August 19, 2006, posted by Night sweat at 10:52 PM
3 Comments:


At 1:40 AM, Anonymous Anonymous

این گربه بدبخت شده گوشت قربونی بین شما خل و چلا!! ...

قیصرررررر، کجایی که نصرتتو کشتند

 

At 8:30 AM, Anonymous Anonymous

این آقا نصرت اونقدر جنتلمن و با کلاس به نظر می رسه که اگه مرغ پوست کنده رو کره و آبلیمو بزنی بهش و بذاری جلوش دماغش رو می گیره و می گه این آشغالا چیه میذارین جلوی من! اونوقت توقع دارین آقا فرامرزتون رو که قد خر پیری سن داره و تنش لابد پر لک و پیسه و گوشتش به علت کهولت سن هم مثل چرم شتر شده و هم مزه گوشت سگ مرده می ده رو بخوره؟

 

At 3:18 PM, Anonymous Anonymous

وجدانا خيلي باحال تشرف داريدها ااااااااا =)) =)) ...آقا فرامرز =)) ....... حالا نوعش چي چيه؟؟؟