وقایع نگاری در راستای دیالوگهای روزمره ی ما ...
1- واو به میم موقع برداشتن خودکار از جیب پیراهنش :« الهی بمیری که این جوری به من دست می زنی!!! »...
2- ح به میم بی مقدمه :« اورک سزیم دی مگ بیریانان دیلآخ داریرام، تو فامیلاتون کسی زبون آدامیزاد حالیشه که بهت بگه من چی گوفتم ؟!!!»
3- ح به میم : « خودنویس منو آوردی ؟» میم درین لحظه با نگاه عاقل اندر سفیه فلسفی ترین جمله ی زندگیشو می گه :« هوم فکر کنم یا آوردم یا نیاوردم ...!!!»
4- واو به عین : « کارت تلفنمو نمیدم بهت . کارت تلفن یه چیزه شخصیه . بدم بهت که بری اس ام اس هاشو بخونی؟!...»
5- الف از دیدن مارمولکی وحشتزده از اتاقش می پره بیرون و بعد با لکنت می گه :« کرگدن!!!»
6- ح به میم با عصبانیت :« سر این شیلنگ رو بگیر بزار تو لیوان چاییت ،یه سرشم تو قوریه . دیگه خسته شدم از دستت ...!»
7- ح به واو :« آخه عزیز من چرا عاقل کند کاری که ...که ..مممم ...باز آید به کنعان غم مخور !!!»
8- میم به ح:« می خوای با هواپیما بری مشهد ؟ » ح : « آره !» میم هواپیمای کوچیکی که تازه از تخم مرغ شانسی درآورده بود به ح داد و گفت :« بیا برو فقط وقتی برگشتی بهم پسش بدیا !!!»
9- ح دست میم رو گرفته و می کشه ، واو درین لحظه داد می زنه :« دستتو از روی پای من بردار ...!»
10- ح با تأثر به واو:« من تشییع جنازه ی بابام نرفتم . خیلی به خاطرش همیشه غصه می خورم .آخه سه چهار سالم بیشتر نبود که بابام مرد .» واو :« این که چیزی نیست غصه می خوری . یکی از دوستای منم مثل تو تشییع جنازه ی باباش نبود .»
ح با آسودگی و خوشحالی :« راست می گی ؟ اون چرا ؟ چه جوری ؟» واو : « آخه یکسال و نیم بعده اینکه باباش مرد تازه به دنیا اومد !!! »...

توجه : بعضی از میم ها خودم هستم .
نکته : پیدا کنید پرتغال فروش را ...
نتیجه گیری بیربط : این اتوبان کردستان جون میده واسه دوچرخه سواری ، اما از پایین به سمت ونک ، سربالاییش دهن آدمو سرویس می کنه خصوصا ساعت 4.30 بعد از ظهر هم باشه ...
Wednesday, August 16, 2006, posted by Night sweat at 11:36 AM
2 Comments:


At 2:19 PM, Anonymous Anonymous

ببين اول شديم حالا شوما اگه عمرا تونستي مارو پيدا كني

 

At 2:59 PM, Anonymous Anonymous

حیلی جالب و بامزه بود...فکر نمیکردم انقدر طناز باشی :)