با دوچرخه اومدم سر کار !!!
با چن تلنگر و چن تا تکون شدید و یه ذره ناخن کشیدن به روحم توسط یه دوست ، بیدار شدم ...
فکر کنم همین یه جمله کافیه .توضیح بیشتری هم نخواد !
به سرم زده یه کاره هیجان انگیز بکنم .بیخودی تصمیم گرفتم برادر کاف رو بدزدم بعد زنگ بزنم بهش بگم یه عالمه پول بیار و ببر برادرتو ! تصمیمو به کاف گفتم . یه کم فکر کرد و خیلی جدی گفت منکه پول ندارم . به کاهدون میزنیا . گفتم میدونم واسه همین هیجان داره دیگه . چون من می تونم به جاش همه ی کتابا و فیلماتو بگیرم . کاف می خنده . یادم میوفته یه بار قبلا گولش زدم و همه ی کتابا و فیلماشو آوردم خونمون . طفلی خبر نداره دیگه رنگ اونا رو نمی بینه . !
من تخس شدم . یه عالمه انرژی دارم که باید آزاد بشه. میم اول صب نمی دونم از کجا فهمید که گفت خدا به دادمون برسه ...!
Tuesday, August 15, 2006, posted by Night sweat at 1:14 PM
3 Comments:


At 1:40 PM, Anonymous Anonymous

همینه که آدم نمی تونه به کسی اعتماد کنه ....


من این کافو گیر بیارم محکم می زنم تو سرش که تو رو نتونسته بشناسه

 

At 10:27 PM, Anonymous Anonymous

تکون خوبه ! شدید یا شهیدش مهم نیست ! اینکه می خوای یه کاری بکنی خوبه. چه کاری مهم نیست !!

 

At 12:34 AM, Anonymous Anonymous

وجدانا دمتتون گرم .. فقط ما نميدونيم كه چرا به اين آبجي خانوما اجازه نميدن كه واسه خودشون بشينن پشت هوندا 125 و صفا كنن