عشق در نگاه اول

هر دو بر اين باورند
كه حسي ناگهاني آنها را به هم پيوند داده
چنين اطميناني زيباست
اما ترديد زيباتر است ...
چون قبلا همديگر را نمي شناختند
گمان مي بردند هرگز چيزي ميان آنها نبوده .
اما نظر خيابان ها ، پله ها و راهروهايي
كه آن دو مي توانسته اند ازسال ها پيش
از كنار هم گذشته باشند ، دراين باره چيست ؟!
دوست داشتم از آن ها بپرسم
آيا به ياد نمي آورند ؟
شايد درون دري چرخان
زماني روبه روي هم ؟
يك ببخشيد در ازدحام مردم ؟
يك صداي اشتباه گرفته ايد در گوشي تلفن !
ولي پاسخشان را مي دانم !
نه نه ...به ياد نمي آورند !
شايد يك شب هر دو يك خواب را بديده اند ،
كه ...
سرانجام هر آغازي
تنها ادامه اي ست
و كتاب زندگي
هماره از نيمه ي آن باز مي شود ...!


يكي از دلايل بزرگي كه باعث ميشه من فيلم قرمز رو ببلعم و موسيقيشو به خودم تزريق كنم اينه . اين شعر ويسواوا شيمبورسكا كه به خوديه خود شاهكاره ... وتو اين ترانه و اين آهنگ مي تونه ببردت تا دوردستهاي دور ...
Monday, May 15, 2006, posted by Night sweat at 9:31 PM
1 Comments:


At 11:09 PM, Anonymous Anonymous

یه لحظه داشتم فکر می کردم خودت گفتی ... می خواستم بگم کارت خلی درست شده

ولی آخرش لو دادی


باهات در مورد قرمزو همه چیزش موافقم