فرمان آخر
با گربه ها همزیستی مسالمت آمیز برقرار کنید که همانا شما را در روابط اجتماعیتون با آدمهای اطراف در دایره ی بسته ی زندگی ، رستگار می کنند .
چرا ؟
من دو ساعت تموم نشستم و آقا نصرت رو ناز و نوازش کردم . تمیزش کردم . ناخوناشو گرفتم . بهش شیر دادم ... این همه محبت همیشه بهش می کنم و آخرش آقا نصرت سهواً یا عمداً چنگولاشو میکشه به دستم یا پام یا اگه مراقب نباشم به صورتم ! خب البته ما هم عادت کردیم یواش یواش به این چنگول کشیدنای آقا نصرت . و یاد گرفتیم که توقع دیگه ای ازش نداشته باشیم . ما همچنان نگران خورد و خوراک و جای بازی و وقت خوابش هستیم . نگران خوب بودن یا بد بودنش . نگران سالم بودن یا نبودنش . و همچنان اونقدر دوسش داریم که نمی تونیم یه شب بخوابیم در حالیکه آقا نصرت زیر پامون روی پتو نخوابیده باشه .حالا اون میخواد چنگ بزنه می خواد نزنه . می خواد وحشی بشه می خواد نشه می خواد فرار کنه بره می خواد بمونه .به جهندم! من که دوسش دارم !!! توقع دیگه
ای هم ندارم ازش ...
پی نوشت فرمان آخر : سال من بر شما مبارک و میمون باد . به امید خلاص شدن از شر همه ی بدیهای سگی زندگی!