At 7:26 PM,
فدایت گردم:
الیوم چون گفتار اخیرت بر گلدسته کلام یافتم و بخواندم
بر آن شدم تا چند خطی بسویت روان گردانم و آن در خصوص
"ف " (اعز الله مقامه ) بود...
همواره در اندیشه بودم که چگونه است این موجود با وجود ِاقامت
در حریم قرب ِ آن ذات اقدس روح!!! همچنان بی جان است
و کالبدش نیزعاری از گوشت و استخوان و با این هیبت
آن کفشهای عظیم به چه کار آیدش؟...ریزی چشمهایش را مصداقی بر
"هذا دلیل المتحیرین" می پنداشتم و آن به جهت حضور در جوار قرب
حضرتت بود و درازی گوشهایش را نیز به دلیل همان علت اخیر!!!
در حال ، با خواندن ِ این شرح مختصر از آنچه در خصوص گفتارتان
با "ف " (رضی الله) نوشته اید ؛ پاسخ جمله سوال ها آشکارم گردید
و بی شک این از معجزت خامه میزان تان بود...فی الجمله برایم یقین
حاصل آمد "ف" (قدس سره ) به جهت حضوردر بارگاه روحانی ات
و مجاورت با نفس روح فزایت دمادم جان یابد ولی مصداق "یحیی و یمیت"
پیوسته مخ اش را می خورید و جانش نیزمی ستانی
و مغز و گوشت و استخوان آن مفلوک را در هم نموده و با آتش کلام
به زیور طبخ می آرائی و طعامی میسازی که نمی دانم به چه طعمی ست ولی بی شک آن را مناسب طبع یافته اید که لا ینقطع به این کار مشغولید
و در حیرت ام که آن بی نوا چه گناه کبیره ای در بارگاه الهی نموده است
که پیش از قیامت کبری به سرنوشت دوزخیان نائل گشته و این چنین
مستوجب عذابی الیم...و علت به پای داشتن آن کفشهای گنده و
نامتناسب با جثه اش نیز کشف ام آمد و آن را بی شک علتی نیست
جز آمادگی فرار در فرصتی مناسب و آن به کمال حاصل نمی شود مگر
با پای افزاری آنچنانی و این جملهﺀ خلق را لازم باشد...بافی بقایت
فدوی میرزا رنگینک کمانگی
جابلسا
دهم صفر سنه 1427