فرمان دهم
ما از ریخت این جا بدمان آمده دیگر . همان طور که از ریخت خودمان و ریخت چیزها و آدم هایی که هر روز چشمانمان بهشان می افتد یواش یواش ...
اونروز هم همین رو گفتم یواش تر اما . تا گفتم عینکشو آورد رو دماغش . صندلیشو کشید جلوتر ، پاهاشو گذاشت صاف جلوی پاهای من . بعد آروم گفت ما اصطلاحا می گیم آدمای معلق . گفتم آویزون ؟ گفت یعنی کسایی که دو متر بالاتر از زمین باشن . یعنی کسایی که نه تو آسمونن نه تو زمین . میشه معلق جانم . گفتم یعنی آویزون دیگه . گفت معلق عزیزم . یعنی کسایی که بی تعلقن و خودشونو متعلق به هیچ کس و هیچ جا ندونن . گفتم یعنی آویزون خب . گفت معلق یعنی کسایی که موندن براشون سمه و رفتن براشون هزار تا درد . یعنی کسایی که از موندن یه کم بیشتر تو هر وضعیتی بالا میارن .کسایی که روحشون در طلب رهایی مطلق دائما ! گفتم مث جا کشی می مونه !!!
یه دوست افغانی داشتم که به اثاث کشی می گفت جا کشی . زنگ می زدم بهش می گفتم کجایی تو معلومه . می گفت جا کشی داشتیم
تا گفتم یه کم نگام کرد . بعد گفت برای امروز دیگه کافیه ...
از وقتی اومدم بیرون تا همین بعد از ظهر دیروز همش یه چیزی اون ته مه های دلم جیغ میزد الکل الکل الکل ! دیروز بالاخره خفه شد . و بعد یهو وسط اون هرم داغ الکل یاد مادربزرگ کولیم افتادم و خون کولی وحشی که تو رگهای خودم هست ! شب هم خوابشو دیدم که چطوری خفه ش کردن فقط به خاطر این که زیادی وحشی بود ! بود ؟
Tuesday, March 07, 2006, posted by Night sweat at 8:55 AM
1 Comments:


At 1:47 PM, Anonymous Anonymous

منظور همون " آوند " دیگه؟
...
از نظرگه گفتشان شد مختلف / آن یکی دالش لقب داد این الف