امروز سه شنبه بود خب .تنها سه شنبه اي كه نه استرسي داشت نه شوقي .تنها سه شنبه اي كه تموم روز عين دو شنبه و چهار شنبه و شنبه و بقيه روزاي ديگه ميگذشت .حتي تا آخرين لحظه هم مطمئن نبودم كه ميام پيشت يا نه . سخته سه شنبه ها رو لااقل بدون اميد و شوقي سپري كردن!
تو خيابون راه افتادم . پياده . تنها و بي هدف ... و يهو خودمو تو خيابون هجدهم ديدم . شماره 4 و ...
تو مي دوني چرا اونجا رفته بودم ؟ شايدم نمي دوني . رفتم چون بايد مي ديدم . براي آرامش الانم لازم بود ! حتي بعد اونم باز پياده و تنها راه افتادم تا به ايرانشهر برسم . اونجا رو هم بايد مي ديدم . چه يادهايي برام زنده شد امروز در اين ديدن ها و پياده رفتن ها ...
حالا هم به شدت كمرم درد مي كنه . به همون علتي كه از سربازي معاف شدم . وقتي زيادي پياده راه مي رم اين طوري مي شه ...
امروز يه كار مهم ديگه هم كردم . تو صندوق انتقادات و پيشنهادات شركت ، يه نامه انداختم بدون اسم ، و از رئيس محترممون خواهش كردم براي رفاه حال بيشتر كارمنداني كه ممكنه دچار ضعف بشن و فشارشون بيوفته ، ضربه گير وصل كنه به نرده هاي محافظ پله !
آخ اگه بدوني دي شب با چه حوصله اي نشستم و موهامو شونه كردم ! فكر كنم شونه كردن موهام يه ساعت طول كشيد . آروم و ملايم و با حوصله ... و درست پنج دقيقه بعدش بود كه فهميدم اگه شونه هم نمي كردم هيچ اتفاق خاصي نمي افتاد و اصلا كار بي هوده اي كردم كه اين همه حوصله به خرج دادم تا بتونم حلقه هاي موهامو باز كنم و وادارشون كنم صاف بمونن براي تنوع !
ميم دوست داشتنيم ، از اونور دنيا ...برام يكي از نوشته هاشو فرستاده كه راجع به انتظاره . زيرش نوشته آخرين باري كه با هم حرف زديم من قبلش داشتم اينو مي نوشتم . عجيب نيست ...يه كم فكر كردم ديدم همون شبي بود كه تا نزديك صب ويتينگ بودم و با ميم كلي درد دل كرديم و اون از دلتنگي كه اين روزا بدجوري گريبانشو گرفته حرف زده بود .و موقع خدافظي هم گفته بود من ميرم به مهموناي ايرونيم برسم تو هم درست حسابي به ويتينگت برس !
ته متنش با اون دست خط دوست داشتنيش نوشته بود :
من اين جا بس دلم تنگ است و
هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است ...

صدام ميزنن ...دارم فكر مي كنم يه اسم كوچيك كه چهار حرف بيشتر نداره چرا مخففش مي كنن ؟ هميشه خندم مي گيره از صدا زدناي اينا ...هركي هر چي دوست داره !
آرومم ...اينقدر با ميم دوست داشتنيم حرف زدم كه آروم شدم . اينقدر از دل تنگيش شنيدم كه دل تنگيم يادم رفت ...آرومم...