گر ز درون شکسته ای، فاش مکن که خسته ای
هر که ز عشق پرسدت ، سوی طرب اشاره کن ...

طی این یکی دو روز گذشته،درست تو اوج اون همه احساسهای عجیب و غریب و اتفاقات عجیب و
غریب تری که پشت سر هم مبهوتم میکرد و می بردم تو هپروت ،مسئله ای پیش اومد که خاطره ی یه عصر پاییز هفت سالگیم دائم جلو چشمم زنده شد ... احساسم شده بود مث همون موقع که خوشحال از رسیدن خرمالو هامون، تو حیاط بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم و سعی داشتم با همه ی وجودم شادی و شعف درونی مو به پدرم نشون بدم که یهو همسایمون از رو دیوار نگاه کرد تو حیاط و منو به خاطر سر و صدا کردنم دعوا کرد !!! هیچ وقت یادم نمیره که چقدر از این کارشون تعجب کرده بودم و اصلا نمی تونستم با اون منطق بچه گانه و صادقانه ای که داشتم درک کنم که خوشحالی من ، اونم تو چهار دیواری خونه ی درندشتی که متعلق به خودمون بود ، چه کاری به همسایه داشت !
بعدا پدرم که سعی می کرد منو دلداری بده واسم توضیح داد که بعضی از آدما این شکلین دیگه ! و من روز بعد یه دفتر نقاشی حروم کرده بودم تا بتونم از تصورم کمک بگیرم و بفهمم بعضی از این آدما چه شکلین مگه !

«آ» میگه بعضی از آدما نمی خوان معنی فانی بودن رو درک کنن و بفهمن و به خاطر همینم لذت بردن براشون بی معنا ست . لذت بردن از زندگی یا از هر چیزه دیگه ای ...
وقتی که خوب فکر می کنم می بینم حق با اونه . در این که زندگی و همه ی چیزهایی که درش خلاصه میشه فانیه هیچ شکی نیست . خب زندگی همینه دیگه .قرار نیست طوره دیگه ای هم باشه . قراره ؟ یاد حرف میم میوفتم که چن وقت پیشا میگفت آدمایی هستن که همه ی حرفشون فقط این جمله ست « من خوبم بقیه همه بدن !» و من کلی خندیدم و گفتم یه چیزی تو مایه های اینکه فقط من می فهمم بقیه هم همه تعطیلن !...

و اما تو ، شادی پنهان شده در قلبم ، حقیقت این است که مرا در لبخندت اسیر کرده ای. لبخندی که هوس بوسیدن دندانهایت همیشه در آن نهفته بوده است ...
Sunday, November 20, 2005, posted by Night sweat at 10:52 AM
3 Comments:


At 1:16 PM, Anonymous Anonymous

می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت / شد گردن بد خواه گرفتار سلاسل
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است / خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
.........................
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است/بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

 

At 2:45 PM, Anonymous Anonymous

خاطرات اين طوري هميشه روي اعصاب است

 

At 8:51 AM, Anonymous Anonymous

شادی ارمغان قلبیست که سرشار از تجلی حضور توست