دیروز که بنا به دلایلی روز گندی بود .پر از آشفتگی و کلافه گی ,پر از سر در گمی و بیحوصلگی, آخرم با اعصاب درب و داغون و یه آرامبخش قوی تموم شد ! و امروز ...
حس میکنم همه ی چیزهای ناگوار زندگی و همه ی آشفتگی ها رو در قالبی غنی و پر محتوا ریختم . چقدر اعتماد به نفسم تغییر کرده ، می تونم تاب بیارم - ضعف روزهای بد , نقایص و خستگی رو . اگه گوش شیطون کر ! تا آخر پاییز حالم خوب بمونه , همه چی به خوبی پیش میره . احساس رهایی بهترین احساسی بوده که همیشه داشتم . حالا تازه امروز از این مدل جدید موهامو خوشم اومده . گلبانو میگه شیطنت بچه گی تو قیافه م نشسته . و من به پر و بالی که واسه ی از سر گرفتن شیطنت بچه گی , لازمه و ندارم , فکر میکنم .
میخوام اعتراف کنم که گذروندن این چند روز آخر رو تنها مدیون یک نفر هستم , که بخشی از رویاهاش شبیه منه و دائم تکرار میکنه زندگی عجیبه ,! و من مصرانه و لجوجانه میگم نه عجیب نیست . وقتی که بیشتر فکر میکنم میبینم نه تنها عجیب نیست بلکه هیچ فریبندگی خاصی هم نداشته .
او روح منو تا تپه های اسپانیایی مدیترانه ای , تا شهرهای باستانی و تاریخی و همچنان مرموز و بزرگ همراهی میکنه و دائم نگران آرامش منه ...!
و من خواب انگشتانی رو دیدم که حروف مقدس اسم منو می نویسن...تا منو صدا بزنن !
Wednesday, October 12, 2005, posted by Night sweat at 2:30 PM
1 Comments:


At 2:56 PM, Anonymous Anonymous

حروف نام ِ هيچ‌کس مقدس نيست.
آن‌چه به واژه ها معنا و اعتبار می‌بخشد، هرگز حروف نبوده است و نخواهد بود.