اولش يه كم حالت بده . تازه نه اونقدام بد كه فكر كني .ولي دلت ميخواد حرف بزني و يكي به حرفات گوش بده
بعد هرچي كه ميگذره اين تلنبار ميشن . حرفارو ميگم ميمونه تو دلت يه ساعت دوساعت و هي حالتو بدتر ميكنه .
دلت ميخواد جيغ بزني اما هوا تاريكه و ماه خيلي وقته در اومده . وقت جيغ زدن نيست . تازه همينجوريشم ديوونه
شدي واي به اينكه يهو بي مقدمه الكي البته به نظر بقيه نصفه شب جيغ بزني . واسه همين جيغ رو هم قاطي بقيه اون حرفا
قورت ميدي پايين و باز هيچي نميگي . يعني نميتوني . به هزار دليل مهمترينش نداشتن كسي كه باهاش حرف بزني
اونم فقط واسه خاطر اينكه دو روزه با ف قهر كردي .خب دو روزه حرفات رو هم تلنبار شده ديگه . فكر ميكني بازم
جز ف ممكنه كسيو گير بياري كه به حرفت گوش بده اما اشتباه فكر ميكني . واسه همين اين اشتباه هم ميره پايين و
رو حرفاي نزده و جيغ نكشيده ميمونه . يه ساعت كه ميگذره يه چيزي مياد تو دلت و شروع ميكنه به چنگ زدن .
تا به خودت بجنبي ميبيني خرچنگه كه يه مدته مهمونه دلت شده باز چنگالاشو داره فرو ميكنه فكر كنم واسه خاطر اينكه
زير باره حرفاي نگفته ت و جيغ نكشيده ت و اشتباهت داره له ميشه . نيم ساعت درد ميكشي و صدات درد نمياد بعد يهو
اشكات گوله گوله سرازير ميشن . حالت قبلش خيلي بهتر بود لااقل فقط ميخواستي حرف بزني .اما حالا اشك هم ميريزي .
پا ميشي و با همون چشاي اشكي و قيافه پريشون .با يه درد توي دلت و يه عالمه حرفاي نزده و يه جيغ نكشيده و يه اشتباه تلنبار
شده و يه نيم ساعت تحمل درد و بغض ، ميري تو تختو و سعي ميكني بخوابي . قبلشم از شدت درد مجبوري كه يه عالمه قرص بريزي
روي اون خرچنگ و اشتباه و تحمل درد و بغض و حرفاي نزده و جيغ نكشيده .
ميبيني چه شلم شوربايي ميشه ؟
Monday, June 13, 2005, posted by Night sweat at 12:44 AM
1 Comments:


At 1:07 AM, Anonymous Anonymous

آخه چرا؟ خب به من مي گفتي، منم که
فتم دلم مي خواد باهات حرف بزنم.... بابا خيلي بي معرفتي به خدا
فکر خودت باش ....

يعني من تاحالا اشتباه فکر مي کردم که هم حرفم تويي، احتمالا اشتباه بوده.
کاش مي دونستي چه جواهري هستي و خودت رو چه جوري داري داغون مي کني، کاشکي واقعا مي دونستي

هميشه روي من حساب کن