نمی دونم کی دقیقن این سرخوشی گریزناپذیر و شادمانی لذت بخش رو حس کردم !
حالا معنی نگنجیدن در پوست رو بهتر می فهمم . بی تابی و بی قراریم تمومی نداره .
این سرخوشی باعث شده برای اولین بار توی زندگیم این امید واهی رو داشته باشم که بهار ابدیه .
بهار و شهر خلوت و تنفس و تو آفتاب ولو شدن و کتاب خوندن و دوچرخه سواری ، همه ی اینا به شدت دوست داشتنی شدن برام .
کی می تونستم باور کنم که فقط یه احساس مشترک فزاینده ، یه عشق به همین سادگی می تونه اینقدر خوب باشه اونم تو روزایی که اینقدر پیچیده و زودگذرند که همه چی تو سرعت ذوب میشه.
خوشبختم و باز هم مغرور و هر چیزی که بخوام می تونم به راحتی بدست بیارم . هر چیزی که لازم باشه بدست بیارم باید به دست بیارم ...
1 comments Wednesday, March 26, 2008, posted by Night sweat at 2:10 AM
به شین می گم وای که چقدر این عطرت خوبه . دارم حسابی کیف می کنم الان با بوت . همینجا بغل من بخوابیا.تکون نخور. شین می گه واقعن میگی ؟ میگم آره . ده دقیقه بعد باز میگم وای این عطرت منو کشته شیطونه می گه برم خر شم بخرمشا. در همین حین میم که کنار شین خوابیده بود و کله شم کرده بود لای موهای شین ( وجود زن و بچه و دختر عذب و اینا هم که حالیشون نیست) از همونجا با صدای خفه ش گفت تو نگران نباش . فقط آرزوشو بکن . فردا بابانوئل واست میاره . فقط یادت باشه رنگش مشکیه ها...

پ.ن: میم به آقای آ می گه بابانوئل از بس تا هرچی من دلم می خواد می دونه و سریع واسم حاضر می کنه !

با همه ی اینا نمی تونم نبودنتو انکار کنم . جای خالیت تو این عیدایی که پشت سر هم اومدن و رفتن همیشه گوشه ی دلم حسرت گذاشته . از امسال به بعد سالهای نبودنت بیشتر از سالهای بودنت میشه برام. سالهاست که تو شلوغی های دم عید تو بازار گم نشدیم با هم و غش غش نخندیدیم به زمین و زمان . سالهاست که دیگه چونه نمی زنم سر اسکناس نوی عیدی که بهم می دادی و یکی دیگه یواشکی و یکی دیگه با غرولند و یکی دیگه با جوونور گفتنت ...
می دونی هرچقدرم که همه چی خوب باشه موقع سال تحویل و شب عید تنهاییهای آدم بیشتر به چشم می یاد. جاهای خالی ردیف می شن جلوی چشم آدم و نمک می شن روی دل ریش آدم .
امسال که دیگه هیچ کدومتون نیستین . فقط من موندم و بغض بانو . بانو مونده و بغض من و
سنگینی یه سال تحویل دیگه بدون تو
0 comments Thursday, March 20, 2008, posted by Night sweat at 1:56 AM
هی راه می رن می گن خوش به حالت تو که هیچ غصه ای نداری . آخه بابا دلیل نمی شه یکی چون همش مشغول خندیدن غصه نداشته باشه . حالا درسته من امسال هرچیزی که باید بدست می آوردم توی زندگیم بدست آوردم و از حالا به بعد باید مراقب باشم از دستشون ندم ، اما اصلنم اینطوری نیست که غصه نداشته باشم . مثلن بزرگترین غصه ی این چن روز اخیرم ، البته غصه زیادی نبود که ، بیشتر حرص خوردن بود، از بس شانسم خوبه بزنم به تخته.
بعد از کلی وقت که موهام ارجینال مشکی بود دلم خواسته بود برم یه کم مش کنم پاییناشو که مثلن یه مدلی بدم به خودم ! بعد که با خودم کلنجار رفتم و تصمیم رو گرفتم و رنگ مورد نظر رو انتخاب کردم و مدل مورد نظر هم ( این فرایند خودش یه هفته طول کشید) وقتی لحظه ی موعود انجام عمل رسید دیدم که بله آه در بساط ندارم . اصلنم هم دلم نمی خواست چندر غاز پول مش رو از آقای آ یا از بانو قرض بگیرم . آدم لجش می گیره خوب. درسته خونه دار شدیم اما بحران گذروندیم از سرمون که نگو و نپرس. حالا این وسط این صافکاری ماشین هم انگار واجب بود . خلاصه که از اول هفته تا همین امروز که آخرین مهلتم بود واسه مش کردن موهام، هی راه رفتم و حرص خوردم و به زمین و زمان فحش دادم !
خب البته دیگه حرص خوردنام تموم شد و شونه هامو انداختم بالا با بی قیدی و گفتم بی خیال اصلن همینجوری ارجینالش بهتره!
هر کس هم منو دید به جای اینکه سال نو قیافه ی جدید بهش نشون بدم از خودم، دستشو می گیرم می برمش تو حیاط تا بهار رو بهش نشون بدم و بدین ترتیب مشت کوبنده ای بزنم به دهان نداری و بحران و بیکاری و الخ ...

پ.ن: ایناش هیچی لپ تاپ جدیدمو عشقه !

می گما یادته که اونروزی که انگاری حوصله هم نداشتی من داشتم تند تند چیزای ذوق آورمو ردیف می کردم واست؟
یادته گفتم تموم ملت جوونه زدنی تو حیاط برام کم نزاشتن و همشون پوسته های قهوه ای و تلخشونو شکافتن و دارن یواش یواش از خواب بیدار می شن ؟
یادته گفتم حتی آقا مراد هم از خواب زمستونیش بیدار شده چند روزه ؟
مرغ دریایی ها چی یادته ؟ که از وقتی حوض پر کردم و ماهی قرمزارو ریختم توشون دارن بالا سر خونمون تو همین یه ذره آسمونی که از حیاطمون پیداست ، پرواز می کنن و جیغ می زنن ؟ یادته که باورت نشد گفتم آره به خدا از همون پرنده سفیدا که بالاشون درازه و هی می چرخن دور خودشون؟
یاکریمها که روی دار قالی مامانم تو حیاط لونه کردن و تخم گذاشتن ؟ که من به خاطره اینکه نترسه بزاره در بره نمی زارم هیشکی بهشون نزدیک بشه ؟ یادته اینا رو ؟
بعد یادته بهت گفتم تنها چیزی که خیلی ناراحتم کرده اینه که نهال پرتغالی که پارسال با کلی ذوق کاشتمش از دست این زمستون خر یخ زد و خشک شد؟و خیال سبز شدنم نداره ؟خوب حالا اومدم بهت بگم که دیروز که برای آخرین بار تو این چن روزه با نا امیدی تموم و کلی ناراحتی رفتم نازش کردم و دوباره با دقت شاخه هاشو وارسی کردم دیدم وای خدا جوونه های ریز سبز دارن از همه جاش می زنن بیرون . می تونی تصور کنی که منو بانو چقدر خوشحال شدیم ؟اونقدر که تا شب دوتایی هی آوازهای قدیمی بچه گی های منو خوندیم و خندیدیم .
اینم آخرین چیز ذوق کردنی این زندگی کوفتی که قلبمو گرم تر کرده و چشامو براق تر ...
انگار بهارو دوست دارم دیگه مدتهاست .
0 comments Wednesday, March 19, 2008, posted by Night sweat at 12:38 PM
بهترین کادو سال نو و ذوق مرگ کننده ترین اتفاق سال 86 با هم . وقتی تو یکی از همین آخرین شبها که 86 داره بساطشو جمع می کنه زنگ در و میزنن و تو از دیدن هدیه ت پشت در کم مونده سکته کنی از خوشحالی ...
امسال واسم سال فراموش نشدنی بود. پر از خوشبختی . لحظه های خوب ، لحظه های خیلی خوب ،لحظه های پر از شادی و ذوق ، لحظه هایی که از ته ته قلبم خندیدم و از اعماق وجودم شاد بودم و خوشبخت . چیزایی که بدست آوردم . چیزایی که بدست آوردیم ...
آرزو می کنم برا کسایی که دوستشون دارم که سال جدید مثل امسال من براشون باشه ...
یک حرکت دموکراتیک برای یک فرایند کاملن مغایر با دموکراسی !

یا
انتخابات برگزار شد و چون ناظر و مجری هم یکی بودن بسیار با شکوه بود ...
میگه بیا منو ببوس دارم می خوابم ها. حواسم پرته کارهایی که باید دوشنبه تحویل بدم.
باز میگه من دارم می خوابما . شب به خیر.حواسم پرته تنظیم صورتجلسه قبلیه
یهو می گه باشه دیگه دوسم نداری . من خوابیدم .! خیلی بی معرفتی که جواب هم نمی دی حتی حواسم پرته تنظیم استایل مطالب جمع شده ست .وقتی جواب دادم که دلگیر خوابش برده بود
یه ساعت بعد یهو صداش در میاد میگه بی وفا!با خوشحالی پا میشم و میگم مگه تو بیداری هنوز؟ میگه مگه بی اعتنایی شما میزاره بخوابم؟ میگم خدا منو بکشه . میگه قبول نیست.دلمو شکستی من اگه این کارو کرده بودم الان کشته بودیم !اصلنم شوخی نمی کنم. انگار داشت ادای خودمو در می آورد .میگم صبر کن برم صورتمو بشورم بیام ببینم چی میگی تو نصفه شبی غر غر می کنی...باز روشن می شه میگه معلومه . چون اگه تو جای من بودی الان منو می کشتی . میگم خوشحالی یه بار جای منی الان ؟میگه نخیرم تازه شم قبلنام بودم ولی چیزی نمی گفتم امشب دیگه خیلی نامرد بودی ...خندم گرفت بهوونه گیریهاشم شبیه من شده !میگم الان میام که باهم تا صب راجع به اسکولاستیک بحث کنیم . خوبه ؟بعد میگم ماشینمو کی می بری تعمیرگاه ؟ بعد یادش می ندازم که یکشنبه صب وقت دکترمه، انتظار داشتم بهم بگه که امشب اصلن رمانتیک نیستی اما به جاش با همون منطق و حوصله ی همیشگیش میگه وقت دکترت دوشنبه عصره ، ماشینتم می خواستم ببرم اما تعطیل بودن این دو روز .
میگم عاشقتم . میگه منم . بخوابیم دیگه ...
0 comments Saturday, March 08, 2008, posted by Night sweat at 1:04 AM
چون دوست دشمن است
شکایت کجا بریم ؟



حالا که خودمون دوتایی با کمک مامانامون فقط مشکلاتمونو حل کردیم و بعده یه ماه یه لقمه غذای راحت و بی نگرانی خوردیم ، با خیال راحت و بدون عذاب وجدان و بدون احساس دین و وابستگی و هر کوفت و زهره ماره دیگه ای میرم روی دکمه ی دوستان و بعد روی دکمه ی دلیت ، بعد لبخند می زنم از سر پیروزی ...
*
توی ماشین تو ترافیک اتوبانیم . من یهو بی مقدمه بی دلیل یاده عید می افتم بعد بی مقدمه تر و بی دلیل تر می زنم زیر گریه .بعد تا شب قسم و آیه می خورم که تو هیچ کاری نکردی ، تو اذیتم نکردی ، (مگه اصلن اذیت کردنو بلدی تو؟) من یهو دلم گرفت !

*
تا پنجشنبه ی دیگه نیاد و تو محضر رسمن سند نزنیم خیالم راحت نمیشه . گیرم تتمه ی پولو هم جور کرده باشیم و حالا دیگه کاری نداشته باشیم جز صبر کردن تا روز محضر . خونه دار شدیم ما بالاخره.
*
همراه شو عزیز
کاین درد مشترک
هرگز جدا جدا درمان نمی شود

بله وقتی اینارو می خونی اولش کلی کیف می کنی بعد یهو زیرش می بینی نوشته ائتلاف اصلاح طلبان اون موقع است که می خوای ...!!!
0 comments Wednesday, March 05, 2008, posted by Night sweat at 11:51 AM