I wonder if I take you home,Would you still be in love baby?





* يك شنبه روزي بود شايد كه ما سوار بر مركبي كرايه اي ،له له زنان به سوي سرايمان گسيل بوديم و تنها يك فكر بود كه مارا مي‌رهاند از آن همه حرارت و گرماي تب آلود وخستگي و بي حالي، فكر به فردايي كه هفت روز بود نمي رسيد و در همان هفت روز لعنت شده و نفرين شده هفت روز ديگر هم جا خوش كرده و اطراق نموده و عاقبت قرار بود كه گوش شيطان كرخيلي زود شايد تا چند ساعت ديگر برسد ... بناگاه تلفن دستي‌مان دينگ دينگي كرد و ما فهميديم پيغام كوتاهي به انتظارمان نشسته است . نداي الكترونيكي دينگ دينگ را لبيك گفتيم و سريع پيغام را خوانديم. ابتدا داغ بوديم همانا حالي‌مان نشد . لذا بار دگر آن دو خط كوچك را از زير چشم گذرانديم و سپس سرمان را گذاشتيم بر لبه ي در و زار زار گريه سر داديم !
زار زار گريسيتم و سپس چنان خنده‌اي مارا گرفت كه مانده بوديم سرمان را به چه شكلي به گريبانمان فرو بريم و قهقهه خنده را سر دهيم و بعد باز سرشك حسرت و حرصمان سر ريز شد. براي فرداي اسير نفرين شياطين حسود وچشم درآمده‌ و كورشده ‌اي كه باز هم نمي خواست بيايد . وقتي نيم ساعتي زار زار گريستيم و ديديم ذره اي دلمان خنك نشد ، آهنگ آن كرديم كه دست ببريم و روسري را از سر برداريم و گيسوانمان را پريشان كنيم و تا همان فردا آنچنان مويه كنيم كه در هفت اقليم عالم به علاوه ي چهارده اقليم توسعه يافته ي ديگر هم ،دل هر خارا سنگي به حالمان كباب شود و به ما بگويد كه چرا هر چه مارا گول مي زنند و مي گويند فقط دو شب ديگرسر بر بالين نهيد و بخوابيد و بيدار شويد و ما بيدار مي شويم وخبري نيست و باز مي گويند سه شبه ديگركه بخوابيد و بيدار شويد و ما باز گول تناول مي‌كنيم و دلمان اندكي هم كمي بيش تر خوش مي شود و مي خوابيم و مي شماريم و بيدار مي شويم ، هيچ خبري نيست ...
. ناگهان دينگ دينگ ديگري مرا از انديشه پريشان كردن گيسوان رهانيد و باز وعده داد كه همش دو شب ديگر، سر بر بالين بگذار و بخواب رو. قول مي‌دهيم بيدار كه شوي...،دلمان اندكي آرام شد و پروردگار را شكر كه اگر كمي ديرتر رسيده بود اين پيغام ما بر سر دو راهي خنده يا گريه، خودمان را از شيشه ي مركب به زير مي افكنديم ...
و حالا كه آن فردا هم بدون خبري آمد و رفت وما بايد دو شب ديگر هم چشم بر هم نهيم ،به اين مي انديشيم كه اگر دو شب ديگر بيدار شويم و باز هم خبري نباشد حكما به دار المجانين مي فرستندمان وبدانيد و آگاه باشيد كه هم اينك مابه شدت با آدل ايچ همزاد پنداري مي كنيم از آن فصل مجنون شدن و گيسو پريشان كردنش ...
بین خونه ی الناز اینا و رعنا اینا یه خونه ای بود که فقط واسه مهمونای خارجی بود . واسه همین بیشتر وقتا خالی و تنها جایی بود که می تونستی راحت از در و دیوار و پشت بومش و درختاش بالا بری و هیچکی نبود بهت بگه خونه خرابم کردین . یه درخت بید مجنون درست لنگه ی بید مجنون خونه ی الناز اینا و رعنا اینا هم اونجا بود که خیلی بلا ما سرش آورده بودیم . یکیش این بود که با رعنا یه طرح جدید ریختیم برای گرفتن عضویت در اکیپ دو نفره مون . شلنگ کابلی کت و کلفت مشکی آقا مزدکی، باغبون مهربونمون دزدیدیم و رفتیم جلوی مهمونخونه . یه سر شیلنگ و پرت کردیم روی درخت و با یه لاستیک کوچولوی دوچرخه یه جوری بندش کردیم به بالای درخت . یه سر دیگشو هم بردیم رو پشت بوم خونه ی الناز اینا تا از اون بالا مثل تارزان با شیلنگ بپریم پایین . مثل همیشه رعنا اول اینکارو آزمایش کرد وکلی حال کردیم . من کلا عاشق رعنا بودم به خاطر همین پایه بودناش . هیچوقت عزای لباس کثیف شدن یا پاره شدن یا زخم وزیلی شدنشو نمی گرفت . درست لنگه ی خودم . بعدشم یکی یکی سجاد و شهاب و فخرالدین و محی الدین که دلشون میخواست بیان تو اکیپ ما صدا کردیم و گفتیم باید این کارو انجام بدن . طبعا هیچ دختری دلش نمیخواست مثل منو رعنا باشه واسه همینم فقط پسرا مونده بودن . ازین پسرا هم فقط شهاب بود که راضی شد اینکارو بکنه و بعد که عین آدم نیومد زمین و زانوش زخم شد فحشمون داد و گذاشت رفت .من و رعنا برای اینکه جلوی بقیه کم نیاریم خودمون دوباره این کارو کردیم . کار خطرناک احمقانه ای بود پر از لذت و استرس ! منم یهو هوس کردم نوآوری کنم و یه کم فاصله شیلنگ رو کم کنم که وقتی از رو پشت بوم می پریم ، با شیلنگ نیایم رو زمینو احیانا دست و پامون زخم و زیلی نشه . ولی البته محاسبات فیزیکی من طبق معمول غلط از آب در اومد و وقتی من از اون بالا عربده زدم و پریدم در عرض سه سوت با دماغ رفتم تو درخت و همون بالا وسط زمین و هوا آویزون موندم .! یکی از نگهبانا بعدا در توضیح این حادثه به بابام میگفت:" از اونجا رد میشدم یهو رعنا رو دیدم که رو زمین ولو شده از خنده و با دست بالا رو نشون میده . وقتی بالای درخت و نگاه کردم یکیو دیدم خونین و مالین آویزون به یه شیلنگ که معلوم نیست سرش به چی بنده . اول فکر کردم اون داره هق هق گریه میکنه ولی وقتی نزدیک شدم فهمیدم نخیر طرف اون بالا از خنده ضعف کرده و چیزی نمونده که دستاشو ول کنه و با لگن خاصره بیوفته رو زمین .درست همون لحظه ناگهان وظیفه شناسیم حکم کرد که دست از متعجب بودن از دیدن اون صحنه بکشم و سریع برم جلو و ببینم موضوع چیه با فهمیدن اینکه شخص مورد نظر آویزون بالای درخت کسی نیست به جز دختر شما ، تا ته قضیه رو خوندم چون آخه متوجهید که من سابقه دختر شماو دختر آقای میم رو دارم .برای همینم دستامو بردم بالا و دخترتون که داشت از خنده می مرد رو با زور کشوندم پایین و سریع رسوندمش درمونگاه . دماغش به شدت خون می اومد و چند جای صورتش زخمی شده بود .ولی اونو رعنا در تمام مدتی که تو درمونگاه در حال مداوای سرپایی بودن دست از قهقهه زدن حتی یه لحظه هم نکشیدن ، برای همینم من کنترلم رو یه لحظه از دست دادم و سرشون داد کشیدم که به خاطر این موضوع از شما و خانوم معذرت میخوام ..."
با رعنا پریشب نشسته بودیم و تموم خاطراتمونو مسلسل وار واسه همخونه ی طفل معصوم رعنا تعریف میکردیم و خودمونم باز قهقه می زدیم . از یادآوری همه کارامون پر از شور و انرژی شده بودیم . اونقدر که بعده یه ساعت دیدیم طرف خوابش برده و ما در حقیقت داریم واسه خومون تعریف میکنیم و می خندیم ...آخ بچگی کجایی که یادت به خیر ! کوفت بازیهای ما تمومی نداشت . آروم و قرار نداشتیم و یه لحظه از ریسک کردن دست بردار نبودیم . یه روزو بدون هیجان تجربه ی یه کار جدید سپری نمی کردیم .و اگه دعوا میشدیم و یا حتی کتک هم میخوردیم باز هم می خندیدیم و دست از مسخره بازیا و شیطنتهای وحشیانه مون نمی کشیدیم .
آدم هر چی بزرگتر میشه محافظه کار تر میشه . محتاط تر میشه و آروم تر ...در مجموع عاقلتر میشه و قطعا ترسو !
بر طبق اصل سوم حركت نيوتن هر حركتي را عكس العملي ست مساوي و در جهت مخالف ...
اين فقط به درد موشك سازي مي خوره . نه به درده الانه من و تو
كه تو اونجا لولي وش و تنها مونده باشي شايدم نباشي ...
و من اينجا لولي وش و دلتنگ و مغموم باشم . شايدم نباشم ...

پاهايمان را به هم مي‌ساييم ، آري
آري ، با همه ي وجودمان ، آري
و به يكديگر عشق مي‌ورزيم، آري
آري ، همچنان كه به زمين مادر عشق مي‌ورزيم ، آري ...

من اسيره يه سيستم مغناطيسيه معجزه‌آسا ميشم . شدم.
من دندون مي خام و دماغ همين الان !
من كف پا مي خوام . من بو مي خوام .من سيگار اولترا لايت و نسكافه بعد از عرق سگي مي خام . من مستيه هميشگي مي خام . من ديوونه م . عكست چرا روشو به من نميكنه هيچوقت؟ ...
خانومه عين تو گفت چه موهاي سياهي ... چه موهاي سياه سياهي . چه موهاي سياه سياه سياهي . بعد گفت اههههههههههه خيلي سياهه ها ... عين تو !
يه عالمه شاهتوت و بهار نارنج و فالوده پشت ارگ و بستني يخي رنگي نارنجي پاي تخت جمشيد و سيب ترشاي دم بازار وكيل و آلوچه ترشاي درختاي گلبانو ... همه الان كوفتم شد فكر كنم !
شايدم نشد .
دلم ميخاد مينا رو بغل كنم همين الان ... :(